اول بهار هنگام شکوفه زدن گل های بهاری است و با آمدن فصل گل و شکوفه دل های بهاری به یاد گل های بهاری می افتد که در اوج زیبایی پرپر شدند!
وقتی همه گل ها جوانه می زنند، عده ای به سراغ گل هایشان در دل خاک می روند. همه گل ها سر از خاک در آوردند، اما گل های ما هنوز در زیر خاک ها پنهانند.
هنوز مادرانی به دنبال گل هایشان هستند و هنوز صدای انتظار از وجودشان می آید! هنوز کمر خمیده پدری که سالهاست جوانش را ندیده و حتی سنگ یادبودی نیز ندارد صاف نشده است.
ماه رمضان هم از راه رسید و همه آفریدههای خدا را به ضیافت عشق و عشقبازی با معبود دعوت کرد.
سفره ای که به وسعت بخشندگی خداست، پهن شده و من تو اگه لایق باشیم، دعوت صاحبخانه را لبیک میگیم و ریزهخوار این خان پر نعمت الهی میشیم.
میگن میهمان حبیب خداست و چه لذتی بیش از اینکه دوست و همنشین خالقت باشی، معبودی که عاشق بنده هاشه و نعمتهاشو براشون تمام و کمال سر سفره میاره.
تا که باشیم و چه باشیم و...
« گــــر گـــدا کاهل بُوَد *** تقصیر صاحبخانه چیست؟ »
رمضان یک تحول، تحولی از خویش به او، از منیّت به آدمیت، از بیقیدی به مسئولیت، مسئولیت انسان شدن، خدایی شدن، آسمانی شدن، پیدا کردن گمشدههای درون، گمشدههایی که اگر بشناسیمشون و پیداشون کنیم واژه اشرف مخلوقات را درک کردیم و فهمیدیم
ششم آذر سال ۱۳۲۲ رؤسای جمهور سه کشور فاتح جنگ جهانی دوم وارد خاک ایران شده و یکی از کنفرانسهای چندگانهشان را در تهران برگزار کردند. در این کنفرانس چهار روزه «فرانکلین روزولت» رئیسجمهور آمریکا، «وینستون چرچیل» نخستوزیر انگلیس و «ژوزف استالین» رهبر اتحاد جماهیر شوروی درباره وضعیت جهان بعد از جنگ جهانی دوم صحبت کردند.
غمانگیزترین خاطره تلخ باقی مانده از این کنفرانس برای مردم ایران، بیاطلاعی محمدرضا پهلوی، شاه وقت ایران از برگزاری این نشست در کشورش بود. او که در پی اخراج پدرش رضا شاه از ایران در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ با حمایت انگلستان بر تخت پادشاهی نشست تا لحظه ورود روسای وقت روسیه، آمریکا و انگلیس به ایران کلا از ماجرا بیاطلاع بود.
ایران در آن زمان همچنان در اشغال قوای متفقین بود. نیروهای شوروی در آذربایجان و نظامیان انگلیسی در اطراف تهران حضور داشتند. سوم شهریور ۱۳۲۰، قوای متفقین برای نجات شوروی از پیشروی آلمانها به این بهانه که “ایران در مقابل متفقین و درخواستهای آنان سیاست مبهمی در پیش گرفته و در اخراج عمال آلمان اقدامی نکرده” به خاک این کشور حمله کردند. حرکت آنها در آن زمان به سمت تهران موجب شد تا رضاشاه روز ۲۵ شهریور از سلطنت استعفا دهد.
علت تشکیل این کنفرانس در تهران به پیشنهاد استالین رهبر شوروی بود و ملاقات نیز در محل سفارت شوروی برگزار شد. در روز ورود رهبران متفقین، علی سهیلی نخستوزیر وقت ایران در جریان سفر این سه نفر قرار داده شد و وی نیز خبر حضور آنها را به سمع محمدرضا پهلوی که بعد از تبعید پدرش به سلطنت رسیده بود، میدهد. محمدرضاشاه نیز برای شرکت در کنفرانس ناگزیر شد به محل سفارت برود، اما در جریان کنفرانس، چرچیل و روزولت حاضر نشدند به دیدار شاه بروند و با وی تنها در محل سفارت دیدار کردند.
تو متولد شدى، ولی نخست دستهایت به دنیا آمدند. دستهایت که پیش از تولد تو در تمام هستی زبانزد بودهاند. دستهایت که دست استغاثه تمام عالم به سوی آنهاست. دستهایت که تاریخ را ساختهاند... خدا نخست دستهایت را آفرید.
به آن دستهای توفانی عاشقانه نگاه کرد و گفت: «این دستها بهترین دستهای عالمند» آنگاه تمام افلاک در برابر دستهایت به سجده افتادند. تمام فرشتگان بر دستهایت بوسه زدند و خدا گفت: «برای این دستها مردی خواهم آفرید که نامش را در آسمانها دست به دست خواهند برد» و خدا تو را آفرید، برای آن دستهای بیبدیل ...دستهای معجزهگر...
دستهایت را دوست میدارم که با دستهای خدا نسبت دارند و از ازل با ثارالله بیعت کردهاند؛ دستهایی که تنها برای حمایت از آفتاب به زمین آمدهاند برای آنکه پسر خورشید روی زمین باشند.
از تو تنها به همین دستها کفایت میکنیم و گرههای کور روزگارمان را به آستانه مهر این دستها میآوریم تا گشوده شوند. تا نمکگیر شویم، تا از نو ایمان بیاوریم به تو، به عشقی که تو را اینگونه شهره عالم کرد، و به خدایی که این عشق را آفرید.
فرشته ها گوش به رنگ صدای تو هستند!
زمین و زمان، سرشار از انتظاری دلنشینند!
آسمانیان لحظه ای نگاه از خاک بر نمی دارند.
پیامبر (ص) تبسّم بر لب، لحظه موعود را به شوق ایستاده و امیرمومنان علی علیه السلام ، لحظه شمار در آغوش فشردن توست!
مدینه دوباره محور توجّه است. هر لحظه که می گذرد، التهاب بیشتر می شود و انتظار، شیرین تر! و ناگهان
پیامبر (ص) قنداقه نور دیدهاش را در آغوش گرفته و نگاه از ماه رخسارش بر نمی دارد! برازنده نام این طفل چیست؟
جبرئیل خواهد آمد! باید منتظر بود؛ منتظر اراده خداوند.
و حسین علیه السلام انتخاب مخصوص پروردگار است.
ملت ها همواره در بایگانی خاطرات خود روزهایی را به یادگار دارند که تداعی گر لحظات تلخ و شیرین برای آنهاست.
این لحظات که به منزله تندیسی از علقه و عقده ها، یک واقعه است در برخی موارد به عنوان یک رویداد ملی ثبت می شوند و درگذر ایام، زاد روز این وقایع یادآور آن لحظات تلخ و شیرین خواهد شد. در این گذر، اما ثبت این وقایع نشان از واقعیتی مهم نیز دارد و آن تبیین اندیشه یک ملت نسبت به یک شخص، واقعه و یا اندیشه است.
۲۶ دی ماه نیز در شمار همین وقایع قرار می گیرد، چرا که تندیسی است از ظهور یک عزم ملی برای تحقق یک دغدغه ملی.آنگاه که دیکتاتور ایران پله های هواپیما را یک به یک می پیمود تا به خیال خود عازم دیاری شود که وی از سال ها قبل رخت آن سامان را بر تن پوشانیده و دل در گرو ساکنان و صاحب منصبان آن بسته بود، اوج نفرت از حضور و نهایت لذت از خروج او در هرگام از قدم هایش هویدا بود و البته خوشتر از آن، به ثمر نشستن اراده ای ملی بود که این مهم را سبب شد.
من نبودم و تو بودی،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی،
حالا سالهاست که با بودنت زندگی میکنم،
هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی،
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمیبینمت،
ببخش تمام نادانیها و نفهمیها و کج فهمیهایم را،
اعتراضها و درشتیهایم را، و هر آنچه را که آزارت داد.
دستانت را میبوسم و پیشانیت را،
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست،
به حرمت شرافتت میایستم و تعظیم میکنم.
http://www.dana.ir/News/697711.html
دوستان مزخرف روشنفکر و کوروش دوستان عزیز و حال بهم خوردنی که دائم، روشنفکری آروغ میزنن! که فقط در ماه محرم و صفر یاد فقرا میفتن و اشک تمساح میریزین و کمپین درست میکنن که به جای برگزاری هیئت، مخارج برگزاری مراسم عزاداری ها را بدیم به فقرا و محتاجین و نیازمندان، چرا هیچ جا کمپینی برای کم خرج کردن یا کلا خرج نکردن مهمانی شب یلدا درست نکردن؟
«ماه» دلداده «مهر» است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه، شب است و مهر، روزها برمیآید.
ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او درآمیزد، اما همیشه در خواب میماند و روز فرا میرسد که ماه را در آن راهی نیست.
سرانجام ماه، تدبیری میاندیشد و ستاره ای را اجیر میکند، ستارهای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد.
ماه به استقبال مهر میرود و راز دل میگوید و دلبری میکند و مهر را از رفتن باز میدارد.
درچنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش میکنند و عاشقی پیشه میکنند و مهر دیر برمیآید و این شب «یلدا» نام میگیرد.
از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر میرسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلداست.
و چه فرقی دارد که فال حافظت چه میگوید وقتی حال و احوالت میتواند تنها به دست خدایت و اعماق افکارت،بهترین باشد.
هر سال همزمان با شروع فصل سرما، زخم کهنه آلودگی هوا سر باز میکند و باز روز از نو و روزی از نو و تنها راهحل هم تعطیلی و محدودیت تردد خودروها است. پدیدهای که با عوارضی نظیر تنگی نفس و سردرد و سرگیجه در کوتاه مدت و همچنین تشدید عوارض قلبی و ریوی در بیماران و گروههای پرخطر همراه است.
آلودگی هوا نه دیگر در پایتخت و چند کلان شهر، که برای اکثر مردم شهرها عادی و عادت شده است و دانش آموزان و دانشجویان و حتی کارمندان البته بخش دولتی نه خصوصی! به جای علم اندوزی و پژوهش و فعالیت کاری، به مطالعه زیرنویس شبکه های اجتماعی و خبری چشم دوخته اند تا با تعطیلی روزهای آلوده لبخندی به لبانشان بیاید!
این قصه پر تکرار آلودگی هوای کلان شهرها دیگر قصه نیست بلکه روایت هر ساله و نهادینه شده مردم کشور است و مردم هم به آن خو گرفته و عادت کرده اند و می دانند که راه حلی جز باد و باران و برف ندارد!
مسئولین مربوطه هم با افتخار تنها راهکار مقابله با آلودگی هوا را تشکیل جلسات کارگروه اضطراری و نهایتا تعطیلی یا اعمال محدویت تردد خودروها و تعطیلی کارخانجات و تعطیلی مراکز آموزشی و سازمان های دولتی نه خصوصی! میدانند.
بماند که قانون هوای پاک سالهاست در دستگاههای اجرایی دولتها خاک میخورد و کسی هم نیست از خاطیان آن بازخواست کند. سازمان محیط زیست که سرگرم و دنبال قلادههای ببر و پلنگ و پرندگان مهاجرو جلوگیری از توسعه جزایر گردشگری و… هست و هوای پاک را در زمره وظایف سازمانی بر نمیشمارد .
بشار اسد خودش خواست و سقوط کرد و کسی جز خودش مقصر نیست. آن موقع که پشت مقاومت و آن سید عزیز و شهید را خالی کرد سقوط کرده بود.
وقتی به موقع به کمک برادرت نشتابی خودت هم در چاه خواهی افتاد و اسد هم افتاد !
وقتی در پاسخ رزمندگان بدون مرز و کلی پیشنهاد عملیات باز کردن جبهه سوریه که تیر خلاص برای اسراییل در حال محاصره آن موقع بود میگفتی: سوریه وارد جنگ نمیشود باید آماده ورود به جنگ و نابودی بودی!
نمیدانم زنده است یا نه، ولی عاقبت به خیر نشد و فریب آمریکا و عربستان و امارات و وعده پوچ بازسازی ۷۰ میلیارد دلاری و اتحادیه عرب و ... را خورد و مثل همه فریبخورده ها خورده شد !
آن موقع که مقاومت پشتوانه تو بود کل دنیا گفتند اسد باید برود ولی تو ماندی اما الان که پشت مقاومت را خالی کردی با ستونی از تویوتاهای تروریست ها به سرعت شکست خوردی که بدانی مقاومت رمز پیروزی است نه سازش و اعتماد به وعده های پوچ ...
اسد هم به لیست نابود شدگانی که به بیگانه اعتماد کردند از پهلوی و بن علی و مبارک و قذافی و صدام اضافه شد تا عبرتی برای آیندگان باشد که با وعده های پوچ مقاومت را با سازش عوض نکنند که هزینه سازش خیلی بیشتر از مقاومت است.
باشد که عراق و ایران از سوریه عبرت بگیرند و برادران خوبی برای هم باشند که تنهاگیر دشمن نشوند.
در جلسه علنی امروز (یکشنبه 11 آذر 1403) مجلس شورای اسلامی استعفای محمد آشوری تازیانی نماینده مردم بندرعباس، قشم، ابوموسی، حاجی آباد و خمیر از نمایندگی پارلمان در دستور کار صحن علنی قرار گرفت.
بعد از توضیحات آشوری درباره دلایل استعفایش از نمایندگی مجلس و صحبتهای مخالفان استعفا، در نهایت نمایندگان مجلس با ۲۰۶ رای موافق، ۴۰ رای مخالف و ۴ رای ممتنع از مجموع ۲۵۴ نماینده حاضر با استعفای محمد آشوری تازیانی موافقت کردند.
وی قرار است به عنوان استاندار هرمزگان منصوب شود.
مسعود پزشکیان نماینده مردم تبریز در مجلس دوازدهم بود که در قامت رئیسجمهور راهی پاستور شد و سپس به عنوان رئیسجمهور؛ غلامرضا نوریقزلجه را به عنوان وزیر کشاورزی، احمد دنیامالی را به عنوان وزیر ورزش و جوانان و عبدالکریم حسینزاده را به عنوان معاون رئیسجمهور در امور توسعه روستایی و مناطق محروم کشور منصوب کرد. اینها چهار نمایندهای بودند که پیش از این که با رأی مردم به عنوان نماینده مردم در مجلس انتخاب شده بودند، به دولت چهاردهم پیوستند.
فعالیت مجلس دوازدهم از ۷ خرداد ۱۴۰۳ با ۲۹۰ کرسی شروع شد. اکنون بعد از گذشت بیش از شش ماه، تعداد کرسیهای مجلس به عدد 285 رسیده و این بدان معناست که دستکم پنج حوزه انتخابیه بدون نماینده شده است.
این پنج کرسی خالی مجلس تا تیرماه سال آینده یعنی زمان برگزاری انتخابات میان دورهای مجلس خالی خواهد بود که بنا بر اعلام محسن اسلامی دبیر ستاد انتخابات کشور، انتخابات میان دورهای مجلس دوازدهم ششم تیر ۱۴۰۴ همزمان با انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا برگزار میشود.
ماه ذیالحجه سال نهم هجری بود که پیامبر صلیالله علیه و آلهوسلم از جانب خداوند ماموریت یافت آیات سوره برائت را بر مشرکین و زائران مکه قرائت کند. بدین منظور پیامبر(ص)، ابوبکر را به سوی مکه اعزام نمود. اما اندکی بعد از حرکت ابوبکر از مدینه به سمت مکه، جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند بر تو سلام میفرستد و میفرماید جز تو یا کسی که به منزله تو باشد نمی تواند این ماموریت را به انجام رساند.
پیامبر (ص) بعد از دریافت وحی الهی، امیرالمومنین علی علیهالسلام را مامور کرد تا خود را به ابوبکر برساند و سوره برائت و پیمان نامه پیامبر(ص) را از او بگیرد و در میان حاجیان و مشرکین مکه قرائت کند. امیرالمومنین(ع) بر طبق فرمان پیامبر (ص)عمل کرد و در ایام حج به مدت سه روز در صبح و ظهر و شام با خواندن آیات سوره برائت، بیزاری خدا و رسولش را از مشرکین با صدای بلند و رسا فریاد میزد و به مشرکین گوشزد میکرد که از این به بعد هیچ مشرکی نمیتواند حج خانه خدا را به جا آورد و با این کار ؛مشرکان کینه توز را از صلابت و دلیری خویش به شگفت وامیداشت.
بیزاری جستن از مشرکان و فریاد برائت سر دادن، کار هر کسی نیست. فریاد برائت از مشرکین را علی علیهالسلام سر میدهد که بیواهمه در بستر پیامبر (ص) میخوابد و خود را در معرض شمشیرهای پر از کینه قرار میدهد؛ نه آن کسی که در پناه غار هم دلش میلرزد.
خداوند به هر کسی اجازه نمیدهد بر سر دشمنانش فریاد برائت برآورند. فریاد برائت را کسی همچون علی علیهالسلام سر میدهد که دلاوریهایش در میدان احد جبرئیل را شگفتزده میکند و صلابتش، خیبر را به تسلیم وامیدارد نه آنان که از کارزار احد و خیبر میگریزند.
فریاد بیزاری از دشمن را عباس (ع) سر میدهد که اماننامه شمر را پاره میکند و حتی وقتی به دل دشمن میزند و تحریم آب را میشکند حسرت یک جرعه نوشیدن آب را بر دل فرات میگذارد.
فریاد برائت از دشمنان خدا؛ فریادی است که در بستر زمان جاریست و امروز در شعار مرگ بر آمریکا تجلی یافته است. شعاری که خداوند به هر کسی لیاقت نمی دهد آن را بر سر دشمنش فریاد بزنند.
مرگ بر آمریکا را خمینی (ره)کبیر سر میداد که جز خدا از کسی نمیترسید و میفرمود آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
مرگ بر آمریکا شعار بهشتی بود که میگفت آمریکا از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.
یکسال پیش در چنین روزهایی بود که فلسطین طغیان کرد. امروز که این کلمات را مینویسم ساعاتی از شهادت یحیی سنوار گذشته، محمد ضیف سرنوشت نامعلومی دارد، سید حسن نصرالله ترور شده، فواد شکر، ابراهیم عقیل و بزرگانی از حزبالله شهید شدهاند، اسماعیل هنیه و فرزندانش ترور شدهاند. رییسی و امیر عبداللهیان جایشان را به پزشکیان و ظریف دادهاند، جریان عادیسازی اسراییل از سعودی و ترکیه حتی تا تهران بی پرده شده، 42000 انسان جلوی چشم دنیا کشته شدند و چند میلیون نفر آواره شده اند، غزه با خاک یکسان شده و تصاویر زنده زنده سوختن آدمها هیچ قیامتی نمیسازد.
ما به اسراییل حمله مستقیم کردیم، آن هم نه یکبار بلکه دوبار، رسما پایگاههای تلآویو را هدف قرار دادیم، گنبد آهنین و فلاخن داود را افسانه کردیم، شمال اسراییل یکسال تخلیه شده است، ارتش اسراییل در مرز لبنان زمینگیر شده، زدن پهپاد آمریکایی کار روزمره یمن شده، انصار الله به راحتی به اسراییل موشک میزند، مسیر دریایی اسراییل از سمت یمن قطع شده، حزب الله با حمله پهپادی عملا از نیروی هوایی اش رونمایی کرده، اسراییل یکسال وجب به وجب غزه را گشته اما هنوز بیش از 100 اسیر را پیدا نکرده، شهادت یحیی سنوار نه با ترور بلکه به صورت اتفاقی رخ میدهد آن هم نه زیر زمین بلکه وسط خیابان با لباس نظامی و در حال جنگ بعد از یکسال! چه کسی باور میکند همه اینها فقط در عرض 365 روز اتفاق افتاده باشد؟!
چنان باورنکردنی که حتی بعضی به شهید سنوار اتهام جاسوسی زدند که چرا این همه هزینه ساخت؟ چرا زندگی عادی ما را به هم زد؟
کمی به عقبتر برگردیم. وقتی نتانیاهو به عمان رفت و کلید تطبیع (عادیسازی) زده شد. با سودان توافق کرد، و چند ماه بعد با امارات چنان برادر شد که فقط در فیلم هندی امکان داشت. حالا از مسیر دهلی و عمان و دبی فقط یک سعودی مانده بود. اما بالاخره مدعی پرچم عرب و اسلام که نمیشود یکباره به تخت خواب یهود بپرد. پس اول دخترش بحرین را هدیه کرد تا واکنشها را بسنجد. عادیسازی سعودی آخرین میخ به تابوت فلسطین بود. حتی در تهران هم زمزمههایی از توسعه بن سلمان و لزوم «پذیرش نظم جدید» میدادند. 7 اکتبر فقط چند روز بعد از سخنرانی نتانیاهو در سازمان ملل رخ داد که علنا اعلام کرد: ما عادی شدهایم و فلسطین تمام.
غزه شهر از یاد رفته، غزه شهر شکنجه شده، غزه شهر معامله شده به پا خواست. زندانیان تاریکخانه بشریت همه توانشان را جمع کردند تا یک بار شورش کنند. اینجا بود که فریادی از عمق چاه غزه بلند شد که ما هنوز زندهایم حرامزادهها! اتفاقا آنها که 7 اکتبر را دسیسه میدانند، درست میگویند. آن طوفان تمام صحنه را غیرعادی کرد. انگار پرده نمایش افتاد. برای چه شورش کردند؟ برای عادی نشدن. برای واقعیت. یعنی اگر سهم فلسطین مرگ است و سهم اسراییل زندگی، مقداری از سهمم را به شما میبخشم و مقداری از سهم شما را گرو میگیرم. خودتان را که دیگر نمیتوانید نبینید. اگر بناست در سکوت بمیرم، با فریاد جلو گلوله میروم.
فکر میکنید سنوار و ضیف شب قبل از هفت اکتبر نمیدانستند تصمیمشان چه عواقبی دارد؟ میدانستند. این حدس و تحلیل نیست. بیانیهشان را بخوانید، میدانستند غزه نابود میشود، میدانستند تکتکشان آواره میشوند. میدانستند ماهها و شاید سالها باید بجنگند. (و تا امروز نشان دادند که آماده بودند) میدانستند باید مرگ تک تک عزیزانشان را ببینند. میدانستند بیمارستانها میسوزد، مسجد و کلیسا صاف میشوند، شلیکهای فسفری و خوشهای و اورانیومی را میدانستند، قتلعام را میدانستند، ولی تا کجا؟ سوال اصلی این قضیه «تا کجا؟» است نه "چرا؟"
تا کجا میشود ادامه داد؟ سوالی که ضیف و سنوار جوابش را میدانستند، پس آخرین تصمیم را گرفتند و تمام «عادیسازی» را به باد دادند. به قیمت نابودی شان. و این راز عظمت 7 اکتبر است.
ای مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترین فرزند رمضانی و آسمان، در پیشگاه کرم و بخشش تو، با این همه ابرهای باران زایش، گمشده ای غریب بیش نیست.
رسول رحمت، تو را بر شانه های خویش سوار می کرد و بر تو مباهات می نمود. تو ادامه محمد (ص) و کرانه علی (ع) هستی. تو دومین امام مایی و ما مُرید و دلداده تو و اینک در سالروز عروج ملکوتیت در باورمان نمی گنجد که چگونه عداوت و دشمنی را با طعم زهر به تو چشانیدند.
باز هم مدینه بر خاک سیاه اندوه نشسته و سکوتی ژرف، همه جایش را فرا گرفته است. دوباره گرد و غبار بر دیوارهای گلین خانه ها نشسته است.
باد غربت در کوچه باغ های خزان زده شهر، خود را به در و دیوار می زند و آواره مصیبت روح جاودانی صبر و کریم اهل بیت، امام مجتبی علیه السلام است.
مردى از دنیا میرود که دنیا، چشم انتظارش بود تا بیاید و دایره نبوت را در افق باز چشمهایش، به پایان برساند؛ مردى که دنیا چشم انتظارش نشست تا نقطه بگذارد بر انتهاى سطر پیامبرى و نامه رسالت را مُهر بنگارد با نقش نگین خاتمیت.
مردى از دنیا می رود که آخرت را همچون پنجره اى دیگر بر نگاه هاى بشر گشود، تا بنگرند، تا بدانند که ساحل نشینان دنیا را روزنه اى هست که می تواند به دریاى آخرت برساندشان؛ مردى که دنیا و آخرت را همچون دو چشم در کنار هم، همچون دو بال براى یک پرنده به تصویر کشید؛ مردى که دسته اى دنیا و آخرت را در دست هم گذاشت.
اکثر سایتها و کانال های تلگرامی و اینستاگرام و ... برای جذب کلیک های کاربران دست به هر کاری میزنند. وقتی شما روی مطالب چرند آنها کلیک می کنید، در واقع ناخواسته کمک کردهاید تا آمار بازدید سایت یا کانالشان بیشتر شود و تبلیغات بیشتر و گرانتری جذب کنند و پول به جیب بزنند.
در ایران چیزی به نام خبر، بسیار کم تولید میشه و آنچه که در میان اخبار به شما میگن، بیشتر اطلاعات سوخته و به درد نخور گروههای سیاسی است و اگر آن را ندانید، اتفاقی برایتان رخ نمیدهد. اگر سایتهای خبری و کانالهای تلگرامی شما را به دنبال کردن اخبار و حتی دانلود فیلم و آهنگ معتاد کردهاند، برای این است که با کلیک های کاربران کاسبی میکنند.
شما در خانه نشستهاید. لینک یک خبر مهیج را می بینید و روی آن کلیک می کنید، اما می بینید مطلب داخل صفحه بعد، آن چیزی نبود که انتظار داشتید و فقط یک مشت اراجیف و آشغال است.
شما همچنان روی کاناپه لم می دهید و به کلیک کردن ادامه می دهید، اما نمیدانید که همزمان ادمینهای همان کانالها و پیجها و سایتها با پولی که شما به آنها رساندهاید بلیت هواپیما خریدهاند تا به مسافرت خارج از کشور بروند و حال کنند و وقتی در آنجا هستند هم مزخرفات جدیدی داخل سایت و کانالشان منتشر میکنند تا شما باز هم کلیک کنید و پول به حسابشان واریز شود و بتوانند برای خودشان سوغاتهای خوب خوب بخرند و شما نیز همچنان در خانه نشستهاید و کلیک میکنید و فکر میکنید در حال اضافه کردن معلومات به معلومات قبلی خود هستید!!