* شانس نام مستعار خداست *

با زبانی سرخ همچنان سری سبز دارم

* شانس نام مستعار خداست *

با زبانی سرخ همچنان سری سبز دارم

* شانس نام مستعار خداست *
با زبانی سرخ، همچنان سری سبز دارم

❤ بِسمِ اللهِ الرَحـمنِ الرَحیم. وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَــقُـــولُـــونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ و ما هُوَ إلا ذکرٌ اللعالمین❤

سال‌هاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لب‌های خشک و ترک خورده بشر تازیانه می‌زند. آن زمان که دروازه‌های بهشت باز بود هر کسی با حرفه‌ای خود را به آن باب می‌رساند و ما نسل سومی‌ها (یا همان دهه شصتی‌ها) هم که دستمان درگیر صفر و یک است، بابی را گشودیم تا جرعه‌ای را تا شهادت بنوشیم. افتخارم این است که سرباز ولایت فقیه هستم و هرچند دستم خالیست، اما دلم پر است از عشق به ولایت. افتخارم پایبندی به دین مبین اسلام و فرهنگ و تمدن غنی ملی ایرانی است؛ که اگر این دو را در کنار هم حفظ کنیم به اوج قله‌های افتخار و سعادت خواهیم رسید. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته والمستشهدین بین یدیه.


خدایا ببخش مرا:

به خاطر مطالبی که به خاطر تو ننوشتم،
به خاطر کامنت‌هایی که تو در آن نبودی،
از اینکه با مطالبم بنده‌ای را از تو دور کردم،
که می‌توانستم با اطلاع بیشتر بنویسم اما کم کاری کردم،
که وقتی مطالبم پرنظر و پر بازدید شد، گمان کردم که از سعی تلاش خودم است و تو را فراموش کردم،
که در وبلاگی مطلبی به چشمم خورد که تو در آن بودی ولی در آن تأمل و درنگ نکردم،
به خاطر اینکه به دوستی در وبلاگی بی‌ادبی و یا بی‌اعتنایی کردم،
به خاطر اینکه شکر این نعمت را بجا نیاوردم،
برای اینکه بدون قصد قربت پشت میز کار نشستم،
که گاهی اوقات به جای وظیفه و تکلیف به سلیقه خود نوشتم و نظر گذاشتم،
که کلبه ام آماده پذیرایی از حضرت ولیعصر (عج) نبود، چرا که برای خود مینوشتم نه برای او،
خدایا از «تو» نوشتن را به من آموختی، «برای تو» نوشتن هم به من بیاموز که چه سخت و چه شیرین است «برای تو» نوشتن.


اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
بایگانی
نویسندگان

آدم بعضی وقت‌ها تو یه مسئله به یه جایی میرسه که دیگه کاری از دست هیچکسی برنمیاد، یعنی همه کسانی که توی ته ذهنت هم روشون حساب کرده بودی کاری از دستشون بر نمیاد و آدم میشه مثل یه پرکاه توی باد؛ بی هیچ پشتوانه‌ای،بی هیچ امیدی به کسی.

یعنی دیگه تو یک موقعیتی گیر میکنی که فقط میتونی آروم سرتو بالا بگیری و محتاجانه رو به آسمان بگی: خدایا خودت درست کن. این یه حس غیرقابل تعریفه و خیلی اتفاق‌ها باید بیفته تا آدم تو یه مورد خاص به اینجا برسه.

این دو سه ساله همه چیش برای من داره اینطور میشه و تو مسئله‌های مختلف به این وضع می‌رسم، وضعی که خیلی ازش راضیم و انگار تو کارهای مختلف وقتی ته دلت امیدت به کسی هست و امیدواری که آدم‌های مختلف کمک کنن تا کارت پیش بره، خدا نمیذاره کار انجام بشه تا امیدت از همه قطع بشه، بعد مجبور میشی بگی: باشه خدا فهمیدم، هیچی دست من نیست، پس خودت درستش کن.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

مهم نیست که سال کی تحویل می شود

 صبح،  بعدازظهر،  شب

 مهم این است که ما کی تحویل می شویم.

سال نو و سال های نو همه تکرارند، تکرار حرف های قدیمی، همون حرف هایی که سالهای سال است که همه می گویند و هر کسی از ظن خود.

 فکرش را بکن! عالم همانطور می چرخد که همیشه چرخیده است، مگر اینکه ما اون حرف کهنه را جور دیگری بگوییم.

پروردگارا!  دلهایمان  را به تو میسپاریم، دلهایی که همچون یک دفتر پر است از غم  ... دلتنگی ...  گناه ... آرزو

خدای من! با دستان مهربانت قلمی به دست گیر و به لطف خود پاک کن گناهانمان را، خط بزن غم هایمان را، تایید کن آرزوهایمان را و دل هایی را رسم کن در دفتر دل هایمان به بزرگی دریا.

 احسن حال هر کسی با دیگری متفاوت است، خدایا در سال جدید هر کسی را به احسن حال خودش برسان.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

اول بهار هنگام شکوفه زدن گل های بهاری است و با آمدن فصل گل و شکوفه دل های بهاری به یاد گل های بهاری می افتد که در اوج زیبایی پرپر شدند!

وقتی همه گل ها جوانه می زنند، عده ای به سراغ گل هایشان در دل خاک می روند. همه گل ها سر از خاک در آوردند، اما گل های ما هنوز در زیر خاک ها پنهانند.

هنوز مادرانی به دنبال گل هایشان هستند و هنوز صدای انتظار از وجودشان می آید! هنوز کمر خمیده پدری که سالهاست جوانش را ندیده و حتی سنگ یادبودی نیز ندارد صاف نشده است.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

ماه رمضان هم از راه رسید و همه آفریده‌های خدا را به ضیافت عشق و عشقبازی با معبود دعوت کرد.

سفره ای که به وسعت بخشندگی خداست، پهن شده و من تو اگه لایق باشیم، دعوت صاحبخانه را لبیک میگیم و ریزه‌خوار این خان پر نعمت الهی میشیم.

میگن میهمان حبیب خداست و چه لذتی بیش از اینکه دوست و همنشین خالقت باشی، معبودی که عاشق بنده ‌هاشه و نعمتهاشو براشون تمام و کمال سر سفره میاره.

تا که باشیم و چه باشیم و...

«  گــــر گـــدا کاهل بُوَد   ***   تقصیر صاحبخانه چیست؟ »

رمضان یک تحول، تحولی از خویش به او، از منیّت به آدمیت، از بی‌قیدی به مسئولیت، مسئولیت انسان شدن، خدایی شدن، آسمانی شدن، پیدا کردن گمشده‌های درون، گمشده‌هایی که اگر بشناسیمشون و پیداشون کنیم واژه اشرف مخلوقات را درک کردیم و فهمیدیم

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

"ولنتاین" در واقع یک مناسبت غربی و فرهنگ وارداتی است که چند سالی است میان جوانان باب شده و همه ساله در روز ۲۵ بهمن مطابق با ۱۴ فوریه همراه با آداب و رسوم به خصوصی برگزار می شود. جشنی همراه با هدیه دادن و دوستی و عشق ورزیدن به نامحرم و جنس مخالف که در واقع فرصتی است تا دوستی های خیابانی از سوی متولیان ابتذال، هویتی پوشالی یابد.

اینکه این روز چه تاریخچه ای دارد و بر اساس چه رویدادی گرامی داشته می شود، نکته ای است که همچنان نه منابع مبدع این طرح و نه پیروانشان اطلاعات موثقی برای پایه و اساس آن ندارند و تنها قصه ای ساختگی و تایید نشده، محملی برای گرامیداشت این روز عنوان شده و جالب اینجاست که بسیاری از جوانان وطنی بدون اطلاع از ریشه این افسانه ساختگی، پیرو این فرهنگ وارداتی شده اند که این گونه قصه سازی شده است:

"زمانی فرمانروای روم باستان برای حفظ آمادگی سربازانش، از ازدواج آنها جلوگیری می کرده است به این دلیل که ازدواج باعث سستی آنها خواهد شد. در این بین کشیشی به نام "ولنتاین" مبادرت به عقد سربازان با دختران می نموده است که پس از اطلاع فرمانروا، به زندان می افتد. کشیش در زندان عاشق دختر زندانبان شده و خطاب به وی کارت هایی را می نوشته است و عاقبت در روز ۱۴ فوریه به دستور شاه وبه جرم اقداماتش اعدام شده و توسط غربی ها "شهید عشق" نامیده می شود!" 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

ششم آذر سال ۱۳۲۲ رؤسای جمهور سه کشور فاتح جنگ جهانی دوم وارد خاک ایران شده و یکی از کنفرانس‌های چندگانه‌شان را در تهران برگزار کردند. در این کنفرانس چهار روزه «فرانکلین روزولت» رئیس‌جمهور آمریکا، «وینستون چرچیل» نخست‌وزیر انگلیس و «ژوزف استالین» رهبر اتحاد جماهیر شوروی درباره وضعیت جهان بعد از جنگ جهانی دوم صحبت کردند.

غم‌انگیزترین خاطره تلخ باقی مانده از این کنفرانس برای مردم ایران، بی‌اطلاعی محمدرضا پهلوی، شاه وقت ایران از برگزاری این نشست در کشورش بود. او که در پی اخراج پدرش رضا شاه از ایران در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ با حمایت انگلستان بر تخت پادشاهی نشست تا لحظه ورود روسای وقت روسیه، آمریکا و انگلیس به ایران کلا از ماجرا بی‌اطلاع بود.

ایران در آن زمان همچنان در اشغال قوای متفقین بود. نیروهای شوروی در آذربایجان و نظامیان انگلیسی در اطراف تهران حضور داشتند. سوم شهریور ۱۳۲۰، قوای متفقین برای نجات شوروی از پیشروی آلمان‌ها به این بهانه که “ایران در مقابل متفقین و درخواست‌های آنان سیاست مبهمی در پیش گرفته و در اخراج عمال آلمان اقدامی نکرده” به خاک این کشور حمله کردند. حرکت آنها در آن زمان به سمت تهران موجب شد تا رضاشاه روز ۲۵ شهریور از سلطنت استعفا دهد.

علت تشکیل این کنفرانس در تهران به پیشنهاد استالین رهبر شوروی بود و ملاقات نیز در محل سفارت شوروی برگزار شد. در روز ورود رهبران متفقین، علی سهیلی نخست‌وزیر وقت ایران در جریان سفر این سه‌ نفر قرار داده شد و وی نیز خبر حضور آنها را به سمع محمدرضا پهلوی که بعد از تبعید پدرش به سلطنت رسیده بود، می‌دهد. محمدرضاشاه نیز برای شرکت در کنفرانس ناگزیر شد به محل سفارت برود، اما در جریان کنفرانس، چرچیل و روزولت حاضر نشدند به دیدار شاه بروند و با وی تنها در محل سفارت دیدار کردند.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

سلام بر تو ای مطلع فجر، ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش ‏آمدی.

خوش آمدی که با آمدنت غل ‏های سنگین از گردنمان فرو ریخت، زنجیرها از دست و پایمان گسیخت، کمرهای خمیده‏مان راست ‏شد، بر لب ‏های پژمرده‏مان شکوفه‏ های تبسم نشست، در قلب‏ های سوخته‏ مان‏گلبوته ‏های عشق و امید روئید و برگونه ‏های زردمان گلخنده‏ های سرخ‏ نمودار شد.

 خوش آمدی که با مقدمت، عطر آزادی به جای بوی باروت در فضای ‏میهن اسلامیمان پیچید. قفس ‏ها شکسته شد و نفس‏ ها از زندان سینه‏ ها رهایی یافت.

 خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهر و دیارمان‏ گریخت، برف های بهمن با حرارت ایمان و اخلاص، آب حیات شد.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

ﻧﻔﺲ ﻧﻜﺶ، اﻳﻨﺠﺎ ﻫﻮا ﺑﺮای ﺭﻳﻪ ﻫﺎی ﺗﻮ ﺑﻴﺶ اﺯ ﺣﺪ ﻣﺴﻤﻮﻡ اﺳﺖ.

ﻧﻔﺲ ﻧﻜﺶ ﻛﻪ ﻫﻮای اﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ، ﺑﻮی ﻏﻴﺮت و مردانگی ﻧمی ﺩﻫﺪ!

ﻧﻔﺲ ﻧﻜﺶ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻋﺪﻩ ای ﻫﻮا ﺑﺮﺷﺎﻥ ﺩاﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﻫﺎیی ﻛﻪ ﺟﻮاﻧﺎﻥ اﻳﻦ ﻣﻤلکت اﺯ ﺟﺎﻥ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ و ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ و ﺟﻨﮕﻴﺪﻧﺪ، ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺳﺘﻢ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻩ!

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

تو متولد شدى، ولی نخست دست‌هایت به دنیا آمدند. دست‌هایت که پیش از تولد تو در تمام هستی زبانزد بوده‌اند. دست‌هایت که دست استغاثه تمام عالم به سوی آن‌هاست. دست‌هایت که تاریخ را ساخته‌اند... خدا نخست دست‌هایت را آفرید.

به آن دست‌های توفانی عاشقانه نگاه کرد و گفت: «این دست‌ها بهترین دست‌های عالمند» آنگاه تمام افلاک در برابر دست‌هایت به سجده افتادند. تمام فرشتگان بر دست‌هایت بوسه زدند و خدا گفت: «برای این دست‌ها مردی خواهم آفرید که نامش را در آسمان‌ها دست به دست خواهند برد» و خدا تو را آفرید، برای آن دست‌های بی‌بدیل ...دست‌های معجزه‌گر...

دست‌هایت را دوست می‌دارم که با دست‌های خدا نسبت دارند و از ازل با ثارالله بیعت کرده‌اند؛ دست‌هایی که تنها برای حمایت از آفتاب به زمین ‌آمده‌اند برای آنکه پسر خورشید روی زمین باشند.

از تو تنها به همین دست‌ها کفایت می‌کنیم و گره‌های کور روزگارمان را به آستانه مهر این دست‌ها می‌آوریم تا گشوده شوند. تا نمک‌گیر شویم، تا از نو ایمان بیاوریم به تو، به عشقی که تو را این‌گونه شهره عالم کرد، و به خدایی که این عشق را آفرید.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

فرشته‏ ها گوش به رنگ صدای تو هستند!

زمین و زمان، سرشار از انتظاری دلنشینند!

آسمانیان لحظه ‏ای نگاه از خاک بر نمی‏ دارند.

پیامبر (ص) تبسّم بر لب، لحظه موعود را به شوق ایستاده و امیرمومنان علی علیه ‏السلام ، لحظه شمار در آغوش فشردن توست!

مدینه دوباره محور توجّه است. هر لحظه که می‏ گذرد، التهاب بیشتر می‏ شود و انتظار، شیرین ‏تر! و ناگهان

پیامبر (ص) قنداقه نور دیده‏اش را در آغوش گرفته و نگاه از ماه رخسارش بر نمی ‏دارد! برازنده نام این طفل چیست؟

جبرئیل خواهد آمد! باید منتظر بود؛ منتظر اراده خداوند.

و حسین علیه‏ السلام انتخاب مخصوص پروردگار است.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

ملت ها همواره در بایگانی خاطرات خود روزهایی را به یادگار دارند که تداعی گر لحظات تلخ و شیرین برای آنهاست.

 

این لحظات که به منزله تندیسی از علقه و عقده ها، یک واقعه است در برخی موارد به عنوان یک رویداد ملی ثبت می شوند و درگذر ایام، زاد روز این وقایع یادآور آن لحظات تلخ و شیرین خواهد شد. در این گذر، اما ثبت این وقایع نشان از واقعیتی مهم نیز دارد و آن تبیین اندیشه یک ملت نسبت به یک شخص، واقعه و یا اندیشه است.

 

۲۶ دی ماه نیز در شمار همین وقایع قرار می گیرد، چرا که تندیسی است از ظهور یک عزم ملی برای تحقق یک دغدغه ملی.آنگاه که دیکتاتور ایران پله های هواپیما را یک به یک می پیمود تا به خیال خود عازم دیاری شود که وی از سال ها قبل رخت آن سامان را بر تن پوشانیده و دل در گرو ساکنان و صاحب منصبان آن بسته بود، اوج نفرت از حضور و نهایت لذت از خروج او در هرگام از قدم هایش هویدا بود و البته خوشتر از آن، به ثمر نشستن اراده ای ملی بود که این مهم را سبب شد.

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
 
 

کعبه، در هلهله فرشتگان، برای میلاد عشق لحظه شماری می‏کرد؛ میلاد علی مظهر تمام عشق و صفا و تفسیر بلند عدالت و شجاعت.

مولا! ولادت تو، آفتابی‏ترین روز تاریخ بود که روشنایی روز را خجل کرد.

 حجرالاسود، بر دست‏های تو بوسه زد و مسجد الحرام، تو را در آغوش گرفت. صفا و مروه به نظاره‏ات نشستند، تا این که همانند آفتاب، از درون کعبه سرزدی. آن گاه، لبخند بر لبان عدالت نقش بست.

ای آشنای نخلستان‏ها و ای همدم چاه! ای درد و آشنای کوچه پس کوچه‏های کوفه! سکوت تو، بلندترین فریاد در تاریخ بود که در پژواک خویش، طنین مردی را داشت که ردپای مظلومیتش هنوز در بستر تاریخ جاری است.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

من نبودم و تو بودی،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی،
حالا سال‌هاست که با بودنت زندگی می‌کنم،
هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی،
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی‌بینمت،
ببخش تمام نادانی‌ها و نفهمی‌ها و کج فهمی‌هایم را،
اعتراض‌ها و درشتی‌هایم را، و هر آنچه را که آزارت داد.
دستانت را می‌بوسم و پیشانیت را،
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست،
به حرمت شرافتت می‌ایستم و تعظیم می‌کنم.

 

 

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

ماه های عربی یا قمری، دوازده ماه است که به ترتیب عبارتند از: محرم، صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاول، جمادی الثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و ذیحجه

رجَب یا رَجَب المُرَجَّب، هفتمین ماه از ماه های قمری است. ماهی است که در آن بندگان و مؤمنان و ره پویان، خود را برای شرکت در مهمانی بزرگ خداوند آماده می کنند؛ ماه زدودن غبار تیرگی از روح و جان، ماه تمرین حضور و توجه به بیشتر به معنویات، و ماه بندگی و فرمان بری و در نهایت سرآغاز اُنس و الفتی جانانه به پروردگار هستی بخش است.

در حدیثی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آمده است: رجب ماه خداست، شعبان ماه من است و رمضان ماه امت من.

طبق روایات اسلامی ماه رجب، ماه تهذیب و عبادت و خودسازی، و آغاز یک دوره جدید سلوک به سوی خداست.

باز ماه رجب از راه رسید، ماهی که آمده تا با صیقل دادن دل و آشتی دادن انسان‌هایی که در طول سال درگیر زندگی روزمره از خدای خود غافل شده و احیانا او را از یاد برده‌اند، دل را به میهمانی خوبی‌ها ببرد، و خوشا به حال آنان که برای رسیدن این مهمان که قرار است همسفر رمضان ما، باشد لحظه شماری می‌کردند.

http://www.dana.ir/News/697711.html

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

دوستان مزخرف روشنفکر و کوروش دوستان عزیز و حال بهم خوردنی که دائم، روشنفکری آروغ میزنن! که فقط در ماه محرم و صفر یاد فقرا میفتن و اشک تمساح میریزین و کمپین درست میکنن که به جای برگزاری هیئت، مخارج برگزاری مراسم عزاداری ها را بدیم به فقرا و محتاجین و نیازمندان، چرا هیچ جا کمپینی برای کم خرج کردن یا کلا خرج نکردن مهمانی شب یلدا درست نکردن؟

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

«ماه» دلداده «مهر» است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه، شب است و مهر، روزها برمی‌آید.

ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او درآمیزد، اما همیشه در خواب می‌ماند و روز فرا می‌رسد که ماه را در آن راهی نیست.

سرانجام ماه، تدبیری می‌اندیشد و ستاره ای را اجیر می‌کند، ستاره‌ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد.

ماه به استقبال مهر می‌رود و راز دل می‌گوید و دلبری می‌کند و مهر را از رفتن باز می‌دارد.

درچنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می‌کنند و عاشقی پیشه می‌کنند و مهر دیر برمی‌آید و این شب «یلدا» نام می‌گیرد.

از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می‌رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلداست.

 


و چه فرقی دارد که فال حافظت چه می‌گوید وقتی حال و احوالت می‌تواند تنها به دست خدایت و اعماق افکارت،بهترین باشد.

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

باید هر از گاهی خودم را هرس کنم و شاخه‌های اضافی را بزنم و پای تمام شاخه بریده‌هایم بایستم

تمام سختی‌هام ... دردهام ...

باید باغبانی کنم خودم را ... خاطرات بدم را ...

و سبک کنم فکرم را از هرچه که آزارم می‌دهد

باید ریاضیدان بشم و حساب و کتاب کنم

خوبی‌های زندگیمو جمع کنم و آدم‌های بد و هرزه‌گوی زندگیمو کم کنم

اون وقت همه چیز خوب میشه.

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

نمیدونم قد ما کوتاه بود یا قدیما برف بیشتر میومد،

نمیدونم دل ما خوش بود یا قدیما بیشترخوش میگذشت،

نمیدونم سلامتی بیشتر بود یا ما مریض نبودیم،

نمیدونم ما بی نیاز بودیم یا توقع ها پایین بود،

نمیدونم همه چی داشتیم یا چشم وهمچشمی نداشتیم،

نمیدونم تو مملکت پول نبود یا دزد نداشتیم،

اون موقع ها حوصله داشتیم یا الان وقت نداریم.

نمیدونم چی داشتیم

چی نداشتیم


حواست هست یک پاییز یگر هم گذشت و حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن زمستان، یک زمستان خوشرنگ و شاید سفید، به زمستانی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد.

یک زمستان دوست داشتنی، زمستانی که نه از فاصله خبری باشد نه از درد، نه از زخم نه از جنگ، نه از فقر،

پاییز که به پایان رسید و جوجه ای از ما کم نشد، به امید زمستانی که وقتی به آخر رسید جوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشد.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

هر سال همزمان با شروع فصل سرما، زخم کهنه آلودگی هوا سر باز می‌کند و باز روز از نو و روزی از نو و تنها راه‌حل هم تعطیلی و محدودیت تردد خودروها است. پدیده‌ای که با عوارضی نظیر تنگی نفس و سردرد و سرگیجه در کوتاه مدت و همچنین تشدید عوارض قلبی و ریوی در بیماران و گروه‌های پرخطر همراه است.

آلودگی هوا نه دیگر در پایتخت و چند کلان شهر، که برای اکثر مردم شهرها عادی و عادت شده است و دانش آموزان و دانشجویان و حتی کارمندان البته بخش دولتی نه خصوصی! به جای علم اندوزی و پژوهش و فعالیت کاری، به مطالعه زیرنویس شبکه های اجتماعی و خبری چشم دوخته اند تا با تعطیلی روزهای آلوده لبخندی به لبانشان بیاید!

این قصه پر تکرار آلودگی هوای کلان شهرها  دیگر قصه نیست بلکه روایت‌ هر ساله و نهادینه شده مردم کشور است و مردم هم به آن خو گرفته و عادت کرده اند و می دانند که راه حلی جز باد و باران و برف ندارد!

مسئولین مربوطه هم با افتخار تنها راهکار مقابله با آلودگی هوا را تشکیل جلسات کارگروه اضطراری و نهایتا تعطیلی یا اعمال محدویت تردد خودروها و تعطیلی کارخانجات و تعطیلی مراکز آموزشی و سازمان های دولتی نه خصوصی! می‌دانند.

بماند که قانون هوای پاک سالهاست در دستگاههای اجرایی دولت‌ها خاک می‌خورد و کسی هم نیست از خاطیان آن بازخواست کند. سازمان محیط زیست که سرگرم و دنبال قلاده‌های ببر و پلنگ و پرندگان مهاجرو جلوگیری از توسعه جزایر گردشگری و… هست و هوای پاک را در زمره وظایف سازمانی بر نمی‌شمارد .

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

بشار اسد خودش خواست و سقوط کرد و کسی جز خودش مقصر نیست. آن موقع که پشت مقاومت و آن سید عزیز و شهید را خالی کرد سقوط کرده بود.

وقتی به موقع به کمک برادرت نشتابی خودت هم در چاه خواهی افتاد و اسد هم افتاد !

وقتی در پاسخ رزمندگان بدون مرز و کلی پیشنهاد عملیات باز کردن جبهه سوریه که تیر خلاص برای اسراییل در حال محاصره آن موقع بود میگفتی: سوریه وارد جنگ نمی‌شود باید آماده ورود به جنگ و نابودی بودی!

نمی‌دانم زنده است یا نه، ولی عاقبت به خیر نشد و فریب آمریکا و عربستان و امارات و وعده پوچ بازسازی ۷۰ میلیارد دلاری و اتحادیه عرب و ... را خورد و مثل همه فریب‌خورده ها خورده شد !

آن موقع که مقاومت پشتوانه تو بود کل دنیا گفتند اسد باید برود ولی تو ماندی اما الان که پشت مقاومت را خالی کردی با ستونی از تویوتاهای تروریست ها به سرعت شکست خوردی که بدانی مقاومت رمز پیروزی است نه سازش و اعتماد به وعده های پوچ ...

اسد هم به لیست نابود شدگانی که به بیگانه اعتماد کردند از پهلوی و بن علی و مبارک و قذافی و صدام اضافه شد تا عبرتی برای آیندگان باشد که با وعده های پوچ مقاومت را با سازش عوض نکنند که هزینه سازش خیلی بیشتر از مقاومت است.

باشد که عراق و ایران از سوریه عبرت بگیرند و برادران خوبی برای هم باشند که تنهاگیر دشمن نشوند.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

در جلسه علنی امروز (یکشنبه 11 آذر 1403) مجلس شورای اسلامی استعفای محمد آشوری تازیانی نماینده مردم بندرعباس، قشم، ابوموسی، حاجی آباد و خمیر از نمایندگی پارلمان در دستور کار صحن علنی قرار گرفت.

بعد از توضیحات آشوری درباره دلایل استعفایش از نمایندگی مجلس و صحبت‌های مخالفان استعفا، در نهایت نمایندگان مجلس با ۲۰۶ رای موافق، ۴۰ رای مخالف و ۴ رای ممتنع از مجموع ۲۵۴ نماینده حاضر با استعفای محمد آشوری تازیانی موافقت کردند.

وی قرار است به عنوان استاندار هرمزگان منصوب شود.

مسعود پزشکیان نماینده مردم تبریز در مجلس دوازدهم بود که در قامت رئیس‌جمهور راهی پاستور شد و سپس به عنوان رئیس‌جمهور؛ غلامرضا نوری‌قزلجه را به عنوان وزیر کشاورزی، احمد دنیامالی را به عنوان وزیر ورزش و جوانان و عبدالکریم حسین‌زاده را به عنوان معاون رئیس‌جمهور در امور توسعه روستایی و مناطق محروم کشور  منصوب کرد. اینها چهار نماینده‌ای بودند که پیش از این که با رأی مردم به عنوان نماینده مردم در مجلس انتخاب شده بودند، به دولت چهاردهم پیوستند.

فعالیت مجلس دوازدهم از ۷ خرداد ۱۴۰۳ با ۲۹۰ کرسی شروع شد. اکنون بعد از گذشت بیش از شش ماه، تعداد کرسی‌های مجلس به عدد 285 رسیده و این بدان معناست که دست‌کم پنج حوزه انتخابیه بدون نماینده شده است.

این پنج کرسی خالی مجلس تا تیرماه سال آینده یعنی زمان برگزاری انتخابات میان‌ دوره‌ای مجلس خالی خواهد بود که بنا بر اعلام محسن اسلامی دبیر ستاد انتخابات کشور، انتخابات میان‌ دوره‌ای مجلس دوازدهم ششم تیر ۱۴۰۴ همزمان با انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا برگزار می‌شود.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

ماه ذی‌الحجه سال نهم هجری بود که پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌وسلم از جانب خداوند ماموریت یافت آیات سوره برائت را بر مشرکین و زائران مکه قرائت کند. بدین منظور پیامبر(ص)، ابوبکر را به سوی مکه اعزام نمود. اما اندکی بعد از حرکت ابوبکر از مدینه به سمت مکه، جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند بر تو سلام می‌فرستد و می‌فرماید جز تو یا کسی که به منزله تو باشد نمی تواند این ماموریت را به انجام رساند.

پیامبر (ص) بعد از دریافت وحی الهی، امیرالمومنین علی علیه‌السلام  را مامور کرد تا خود را به ابوبکر برساند و سوره برائت و پیمان نامه پیامبر(ص) را از او بگیرد و در میان حاجیان و مشرکین مکه قرائت کند. امیرالمومنین(ع) بر طبق فرمان پیامبر (ص)عمل کرد و در ایام حج به مدت سه روز در صبح و ظهر و شام با خواندن آیات سوره برائت، بیزاری خدا و رسولش را از مشرکین با صدای بلند و رسا فریاد می‌زد و به مشرکین گوشزد می‌کرد که از این به بعد هیچ مشرکی نمی‌تواند حج خانه خدا را به جا آورد و با این کار ؛مشرکان کینه توز را از صلابت و دلیری خویش به شگفت وامی‌داشت.

بیزاری جستن از مشرکان و فریاد برائت سر دادن، کار هر کسی نیست. فریاد برائت از مشرکین را علی علیه‌السلام سر می‌دهد که بی‌واهمه در بستر پیامبر (ص) می‌خوابد و خود را در معرض شمشیرهای پر از کینه قرار می‌دهد؛ نه آن کسی که در پناه غار هم دلش می‌لرزد. 

خداوند به هر کسی اجازه نمی‌دهد بر سر دشمنانش فریاد برائت برآورند. فریاد برائت را کسی همچون علی علیه‌السلام سر می‌دهد که دلاوری‌هایش در میدان احد جبرئیل را شگفت‌زده می‌کند و صلابتش، خیبر را به تسلیم وامی‌دارد نه آنان که از کارزار احد و خیبر می‌گریزند. 

فریاد بیزاری از دشمن را عباس (ع) سر می‌دهد که امان‌نامه شمر را پاره می‌کند و حتی وقتی به دل دشمن می‌زند و تحریم آب را می‌شکند حسرت یک جرعه نوشیدن آب را بر دل فرات می‌گذارد.

 فریاد برائت از دشمنان خدا؛ فریادی است که در بستر زمان جاریست و امروز در شعار مرگ بر آمریکا تجلی یافته است. شعاری که خداوند به هر کسی لیاقت نمی دهد آن را بر سر دشمنش فریاد بزنند.

 

مرگ بر آمریکا را خمینی (ره)کبیر سر می‌داد که جز خدا از کسی نمی‌ترسید و می‌فرمود آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.

مرگ بر آمریکا شعار بهشتی بود که می‌گفت آمریکا از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

از وقتی دور برم را شناختم،  دیدم تنها کشوری که جرات کرده روبروی قلدر هفت تیرکش، دنیا بایستد ایران است.

من خوشحالم که ایرانی هستم، نه به خاطر کوروش که نمیشناسمش. حتی اگر استوانه صلحش را اولین سند حقوق ‌بشر بدانند، آخر هر قدر هم سعی کنم آن را نمی‌توانم بخوانم، چه کنم اومل هستم و اعتمادی به مترجم های انگلیسی خط میخی ندارم!

خمینی را که شناختم خوشحال شدم، که هر چند بار بخواهم، میتوانم وصیت نامه اش را بخوانم و حقوق انسان را در آن ببینم.

خوشحالم که ایرانی‌ام، اما به نادرشاه افشار افتخار نمی‌کنم که خون هزاران نفر را به خاطر خاک و الماس به زمین ریخت. حتی اگر او در کنار ناپلئون از بزرگترین فرماندهان نظامی تاریخ لقب گرفته باشد. اما به خاطر قاسم ‌سلیمانی به خود میبالم که با آن لبخند مشهور و نگاه همیشه کم اعتنا به دوربینش، فرزندان ناپلئون را به بازی گرفته!

من به کاخ نیاوران و سعدآباد نمی‌بالم که اگر به درد بخور بود، به درد سازنده اش میخورد تا آخر عمری در تیمارستان های آمریکا در به در نشود. من به جماران افتخار میکنم که جذبه نداشته دیپلماتیکش، دست و پای وزیر خارجه شوروی  را سست کرده بود.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

وقتی در گروه هایی که ادعای روشنفکری دارند حرف یا سخنی از کوروش و دیگر شخصیت های تاریخی وسط میاد، و حتی بعضی ها از مقایسه دستورات کوروش و دستورات اسلام صحبت میکنند و میخوان مثلا جوری جلوه بدهند که چقدر تعالیم کوروش مترقی و بلند بوده است، فقط با چند نکته زیر آنها را به چالش بکشید:

1) سند حرفهای کوروش کجاست؟! این که ملاک نمی‌شود که فلانی در کتابش از کوروش جمله‌ای نقل کرده باشد و سندی هم ارائه نداده باشد! اصلا حرف‌های کوروش در کدام کتاب یا کتیبه تاریخی ثبت شده؟ کدام موزه دارد که تا الان رو نکرده است؟!

2) اصلا دانشمند و مرکز علمی خاصی سراغ دارید که مجموعه سخنان کوروش را جمع‌آوری کرده باشد و بشود به آن  مجموعه اعتماد کرد؟! از کجا می‌خواهند حرف‌های کوروش را جمع کنند با اینکه اصلا سندی وجود ندارد و هرکسی دارد از خودش حرفی درمیاره؟!

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

یکسال پیش در چنین روزهایی بود که فلسطین طغیان کرد. امروز که این کلمات را می‌نویسم ساعاتی از شهادت یحیی سنوار گذشته، محمد ضیف سرنوشت نامعلومی دارد، سید حسن نصرالله ترور شده، فواد شکر، ابراهیم عقیل و بزرگانی از حزب‌الله شهید شده‌اند، اسماعیل هنیه و فرزندانش ترور شده‌اند. رییسی و امیر عبداللهیان جایشان را به پزشکیان و ظریف داده‌اند، جریان عادی‌سازی اسراییل از سعودی و ترکیه حتی تا تهران بی پرده شده، 42000 انسان جلوی چشم دنیا کشته شدند و چند میلیون نفر آواره شده اند، غزه با خاک یکسان شده و تصاویر زنده زنده سوختن آدم‌ها هیچ قیامتی نمی‌سازد.

 

ما به اسراییل حمله مستقیم کردیم، آن هم نه یکبار بلکه دوبار، رسما پایگاه‌های تل‌آویو را هدف قرار دادیم، گنبد آهنین و فلاخن داود را افسانه کردیم، شمال اسراییل یکسال تخلیه شده است، ارتش اسراییل در مرز لبنان زمینگیر شده، زدن پهپاد آمریکایی کار روزمره یمن شده، انصار الله به راحتی به اسراییل موشک می‌زند، مسیر دریایی اسراییل از سمت یمن قطع شده، حزب الله با حمله پهپادی عملا از نیروی هوایی اش رونمایی کرده، اسراییل یکسال وجب به وجب غزه را گشته اما هنوز بیش از 100 اسیر را پیدا نکرده، شهادت یحیی سنوار نه با ترور بلکه به صورت اتفاقی رخ میدهد آن هم نه زیر زمین بلکه وسط خیابان با لباس نظامی و در حال جنگ بعد از یکسال! چه کسی باور می‌کند همه اینها فقط در عرض 365 روز اتفاق افتاده باشد؟!

 

چنان باورنکردنی که حتی بعضی به شهید سنوار اتهام جاسوسی زدند که چرا این همه هزینه ساخت؟ چرا زندگی عادی ما را به هم زد؟

 

کمی به عقب‌تر برگردیم. وقتی نتانیاهو به عمان رفت و کلید تطبیع (عادی‌سازی) زده شد. با سودان توافق کرد، و چند ماه بعد با امارات چنان برادر شد که فقط در فیلم هندی امکان داشت. حالا از مسیر دهلی و عمان و دبی فقط یک سعودی مانده بود. اما بالاخره مدعی پرچم عرب و اسلام که نمی‌شود یکباره به تخت خواب یهود بپرد. پس اول دخترش بحرین را هدیه کرد تا واکنش‌ها را بسنجد. عادی‌سازی سعودی آخرین میخ به تابوت فلسطین بود. حتی در تهران هم زمزمه‌هایی از توسعه بن سلمان و لزوم «پذیرش نظم جدید» می‌دادند. 7 اکتبر فقط چند روز بعد از سخنرانی نتانیاهو در سازمان ملل رخ داد که علنا اعلام کرد: ما عادی شده‌ایم و فلسطین تمام.

 

غزه شهر از یاد رفته، غزه شهر شکنجه شده، غزه شهر معامله شده به پا خواست. زندانیان تاریکخانه بشریت همه توانشان را جمع کردند تا یک بار شورش کنند.  اینجا بود که فریادی از عمق چاه غزه بلند شد که ما هنوز زنده‌ایم حرامزاده‌ها! اتفاقا آنها که 7 اکتبر را دسیسه می‌دانند، درست میگویند. آن طوفان تمام صحنه را غیرعادی کرد. انگار پرده نمایش افتاد. برای چه شورش کردند؟ برای عادی نشدن. برای واقعیت. یعنی اگر سهم فلسطین مرگ است و سهم اسراییل زندگی، مقداری از سهمم را به شما می‌بخشم و مقداری از سهم شما را گرو می‌گیرم. خودتان را که دیگر نمی‌توانید نبینید. اگر بناست در سکوت بمیرم، با فریاد جلو گلوله می‌روم.

 

فکر میکن‌ید سنوار و ضیف شب قبل از هفت اکتبر نمی‌دانستند تصمیمشان چه عواقبی دارد؟ میدانستند. این حدس و تحلیل نیست. بیانیه‌شان را بخوانید، می‌دانستند غزه نابود می‌شود، می‌دانستند تک‌تک‌شان آواره می‌شوند. می‌دانستند ماه‌‍ها و شاید سال‌ها باید بجنگند. (و تا امروز نشان دادند که آماده بودند) می‌دانستند باید مرگ تک تک عزیزانشان را ببینند. می‌دانستند بیمارستان‌ها می‌سوزد، مسجد و کلیسا صاف می‌شوند، شلیک‌های فسفری و خوشه‌ای و اورانیومی را می‌دانستند، قتل‌عام را می‌دانستند، ولی تا کجا؟ سوال اصلی این قضیه «تا کجا؟» است نه "چرا؟"

تا کجا می‌شود ادامه داد؟ سوالی که ضیف و سنوار جوابش را میدانستند، پس آخرین تصمیم را گرفتند و تمام «عادی‌سازی» را به باد دادند. به قیمت نابودی شان. و این راز عظمت 7 اکتبر است.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

نخستین روز سال تحصیلی، خاطره‌ مشترک همه ماست. این روزها، با شادی و لبخند، خاطرات نخستین روزهای مدرسه‌ خودمان را مرور می‌کنیم. اما، اگر کمی فکر کنیم به خاطر می آوریم که آخرین روزهای تابستان، برای بسیاری از ما، آرام و غم‌انگیز بود. چیزی شبیه غروب جمعه‌ها.

احساسی که نسبت به روزهای شروع سال تحصیلی داشتیم و داریم، می‌گذرد. تلخ یا شیرین، در طول زندگی آنقدر شروعها و پایان‌های مهم را تجربه می‌کنیم، که کمتر فرصتی برای به یاد آوردن آن روزها، باقی می‌ماند. اما، آنچه در طول سال تحصیلی روی داده است، برخوردهایی که پدر و مادر و معلم، با ما داشته‌اند، فراموش نمی‌شوند. حتی اگر در ذهن هوشیار ما، باقی نمانند، در ناخودآگاه ما، می‌مانند.
 
رفتارهای خوب، همچون دانه‌ای، جوانه‌ می‌زنند و در سالهای بعد رشد می‌کنند و رفتارهای نادرست،‌ زخم‌هایی به جان ما می‌زنند که اگر در ظاهر، التیام هم بیابد، جای آن را گاه تا پایان زندگی، می‌توان در رفتارها و تصمیم‌هایمان مشاهده کرد.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، ای غریب الغربا، ای شمس الشموس و ای مولای من!

کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حرمت میپاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر میکشد و به سوی دانه های مِهری می رود که برایش میپاشی.

هوای صحن و سرای تو، پُر از زمزمه است و آسمان آکنده از ذرات لطیف حضوری است که چهره زائران خسته را می نوازد. در بارگاه تو، هیچ کس غریب نیست. سلام بر تو ای آشنای غریب! سلام بر تو، که توس، با آمدنت مدینه ایمان شد. و ما هر زمان، به بهانه ی شوق دیدارت در "مشهد" عاشقان، نگاهمان را به نگاه تو پیوند می زنیم و از دلتنگی هایمان می کاهیم.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

ای مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترین فرزند رمضانی و آسمان، در پیشگاه کرم و بخشش تو، با این همه ابرهای باران زایش، گمشده ای غریب بیش نیست.

رسول رحمت، تو را بر شانه های خویش سوار می کرد و بر تو مباهات می نمود. تو ادامه محمد (ص) و کرانه علی (ع) هستی. تو دومین امام مایی و ما مُرید و دلداده تو و اینک در سالروز عروج ملکوتیت در باورمان نمی گنجد که چگونه عداوت و دشمنی را با طعم زهر به تو چشانیدند.

باز هم مدینه بر خاک سیاه اندوه نشسته و سکوتی ژرف، همه جایش را فرا گرفته است. دوباره گرد و غبار بر دیوارهای گلین خانه ها نشسته است.

باد غربت در کوچه باغ های خزان زده شهر، خود را به در و دیوار می زند و آواره مصیبت روح جاودانی صبر و کریم اهل بیت، امام مجتبی علیه السلام است.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

مردى از دنیا میرود که دنیا، چشم انتظارش بود تا بیاید و دایره نبوت را در افق باز چشم‏هایش، به پایان برساند؛ مردى که دنیا چشم انتظارش نشست تا نقطه بگذارد بر انتهاى سطر پیامبرى و نامه رسالت را مُهر بنگارد با نقش نگین خاتمیت.

مردى از دنیا می رود که آخرت را همچون پنجره ‏اى دیگر بر نگاه ‏هاى بشر گشود، تا بنگرند، تا بدانند که ساحل‏ نشینان دنیا را روزنه ‏اى هست که می تواند به دریاى آخرت برساندشان؛ مردى که دنیا و آخرت را همچون دو چشم در کنار هم، همچون دو بال براى یک پرنده به تصویر کشید؛ مردى که دست‏ه اى دنیا و آخرت را در دست هم گذاشت.

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

و اکنون چهل روز از آن واقعه عظیم گذشته است.

چهل روز … چهل سال … چهارده قرن گذشته است و کربلا همچنان کربلاست و تازه گذشتن از روز چهلم آغاز یک سالِ کربلایی است.

کربلا صبحی از عقیق و آینه است، دریچه‏ ای گشوده است به کرانه‏ های برفی ملکوت. این خاک، خاکِ گریه و توسل است. ابرها دخیل‏ های سپید فرشتگانند که بر افق خاک آویخته شده‏ اند ـ شش جهت کائنات، ضریح قبر شش گوشه حسین (علیه‏ السلام) است.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

اکثر سایتها و کانال های تلگرامی و اینستاگرام و ... برای جذب کلیک‌ های کاربران دست به هر کاری می‌زنند. وقتی شما روی مطالب چرند آنها کلیک می‌ کنید، در واقع ناخواسته کمک کرده‌اید تا آمار بازدید سایت‌ یا کانالشان بیشتر شود و تبلیغات بیشتر و گرانتری جذب کنند و پول به جیب بزنند.


در ایران چیزی به نام خبر، بسیار کم تولید میشه و آنچه که در میان اخبار به شما میگن، بیشتر اطلاعات سوخته و به درد نخور گروه‌های سیاسی است و اگر آن را ندانید، اتفاقی برایتان رخ نمیدهد. اگر سایت‌های خبری و کانال‌های تلگرامی شما را به دنبال کردن اخبار و حتی دانلود فیلم و آهنگ معتاد کرده‌اند، برای این است که با کلیک های کاربران کاسبی میکنند.

شما در خانه‌ نشسته‌اید. لینک یک خبر مهیج را می‌ بینید و روی آن کلیک می‌ کنید، اما می‌ بینید مطلب داخل صفحه بعد، آن چیزی نبود که انتظار داشتید و فقط یک مشت اراجیف و آشغال است.


شما همچنان روی کاناپه لم می‌ دهید و‌ به کلیک کردن  ادامه می‌ دهید، اما نمیدانید که همزمان ادمین‌های همان کانال‌ها و پیج‌ها و سایت‌ها با پولی که شما به آنها رسانده‌اید بلیت هواپیما خریده‌اند تا به مسافرت خارج از کشور بروند و حال کنند و وقتی در آنجا هستند هم مزخرفات جدیدی داخل سایت و کانال‌شان منتشر می‌کنند تا شما باز هم کلیک کنید و پول به حساب‌شان واریز شود و بتوانند برای خودشان سوغات‌های خوب خوب بخرند و شما نیز همچنان در خانه نشسته‌اید و کلیک میکنید و فکر میکنید در حال اضافه کردن معلومات به معلومات قبلی خود هستید!!

مصطفی برزی / Mostafa Barzi