نزدیک به دوماهی می شود که سریالی از شبکه اول سیما در حال پخش است به نام بوی باران. این سریال به صورت شبانه پخش می گردد و تا به اینجای کار 41 قسمت از آن به نمایش درآمده است.
این سریال را می توان یک ملودرام جنایی نامید که سعی دارد در بستر یک داستان و چندین داستانک، آسیب شناسی اجتماعی انجام بدهد اما زهی خیال باطل. بوی باران سریالی است که نه خط داستانی مشخصی دارد و نه اجرای صحیحی. در این سریال با شهر بی قانونی مواجه هستیم که افراد خود برای تحقق عدالت، نقش کاراگاه را بازی می کنند و افراد هر رفتاری که دلشان خواست، می کنند و کسی هم کاری با آن ها دارد. در واقع سازندگان سریال دور نیروی انتظامی و قوه قضاییه را خط کشیده اند و با الهام گرفتن از سریالی همچون جسیکا جونز، سعی کرده اند یک نسخه ایرانی از آن ارائه کنند که متاسفانه نه آن هدفشان محقق شده و نه توانسته اند یک ملودرام درست و درمان به مخاطب تحویل بدهند. و عجیب اینکه تا لحظه انتشار این مطلب، همچنان شاهد اعتراضی از سوی عزیزان ناجا و قوه قضاییه نیستیم که در این سریال تا این اندازه ضعیف و ناکارآمد جلوه داده شده اند.
از محتوا و فیلم نامه نیز بهتر است چیزی گفته نشود. پس از 41 قسمت مشخص نیست که هدف سازندگان از تولید این اثر چه بوده و قصدشان گفتن چه حرف هایی است. یک مقایسه ساده با سریال های درجه یک کشور خودمان نشان می دهد که یا سریال ها به این میزان از پخش نرسیده بودند و یا در قسمت 41 دیگر با طرح مساله طرف نبویم بلکه همه چیز مشخص بود و در حال مشاهده یک روایت درست و استاندارد بودیم.
38 سال پیش در چنین روزی ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور معزول جمهوری اسلامی ایران در پوشش زنانه به همراه مسعود رجوی از کشور گریخت و به دامان ضدانقلاب در فرانسه پیوست.
پنجم بهمن 1358 اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران برگزار شد و ابوالحسن بنیصدر با کسب ۱۰ میلیون و ۷۵۳ هزار و ۷۵۲ رای از مجموع 14میلیون و 152هزار و 887 نفر رای ماخوذه به عنوان اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد، ولی به دلیل عملکردهای ضدانقلابی خود، بالاخره مجلس شورای اسلامی در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ طرح دو فوریتی عدم کفایت سیاسی وی را با 177 رای موافق، یک رای مخالف و 12 رای ممتنع به تصویب رساند و بنیصدر از کشتی انقلاب خارج شد و در هفتم مرداد 1363 از کشور خارج شد.
مهمترین دلیل بر عدم کفایت سیاسی بنیصدر از سوی نمایندگان مجلس «موضعگیری وی علیه نظام جمهوری اسلامی و اتحاد با نیروهای ضدانقلاب وابسته به شرق و غرب جهت نابودی نظام اسلامی و همچنین مخالفت مستمر وی با مجلس شورای اسلامی از بدو تاسیس و حتی پیش از افتتاح آن، دخالت صریح در قوه قضائیه و عدم درک صحیح از بدیهیترین اصول قانون اساسی و عدم اعتقاد به اصل تفکیک قوا» اعلام شد.
حضرت امام خمینی(ره) چند سال بعد در بخشی از پیام تاریخی به مرحوم منتظری نوشتند: «والله قسم من رای به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم».
پس از شهریور سال 1320 و فرار رضاشاه از کشور، مردم ایران با استعمار خارجی و استبداد داخلی به مبارزه برخاستند که این مبارزات در اوایل دهه 30 شمسی به اوج خود رسید که دکتر محمد مصدق و آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی همراه با مردم انقلابی، این نهضت ملی را مدیریت کردند که قیام 30 تیر 1331 نقطه عطف این مبارزات محسوب میشد.
این قیام هر چند نقطه اوج تجلی وحدت رهبران نهضت ملی شدن نفت و یکپارچگی مردم انقلابی ایران بود، اما در ادامه حرکت به دلیل عدم توجه بعضی سیاستمداران و فرصتطلبی برخی دیگر استمرار نیافت و در نهایت به شکست انجامید.
پس از آنکه مصدق علاوه بر نخستوزیری، خواست وزارت جنگ را نیز بر عهده بگیرد، با مخالفت شاه مواجه شد و ناچار شد استعفا دهد. شاه که در پی بهانهای برای مهار نهضت ملی بود، از فرصت استفاده کرد و بلافاصله احمد قوام را مامور تشکیل کابینه کرد. در این میان آیتالله کاشانی که نخستوزیری مصدق را برای به نتیجه رسیدن ملی شدن نفت مفید میدانست، مردم را به قیام دعوت کرد و با اتخاذ تصمیمی قاطع، بازگشت مصدق به نخستوزیری را خواستار شد و تهدید کرد که اعلام جهاد میکند.
در 29 تیر 1331آیتالله کاشانی طی اعلامیهای خطاب به قوام چنین گفت: «احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیدهاند، نباید اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعی تهدید نماید. من صریحا میگویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در راه این جهاد کمر همت بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعماری ثابت کنند تلاش آنان در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچیک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنان پایمال و نام باعظمت و پرافتخاری که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به ذلت و سرشکستگی شود.»
ایشان همچنین در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی به صراحت اعلام کرد: «اگر قوام ظرف 48 ساعت نرود، اعلام جهاد خواهم کرد و شخصا کفنپوشیده پیشاپیش مردم به مبارزه خواهم پرداخت.»
عاشقی دردسری بود، نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود، نمی دانستیم
پر گرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط ، بی بال و پری بود، نمی دانستیم
آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود، نمی دانستیم
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود، نمی دانستیم
این همه چشم به راهی، نگرانم کرده
عاشقی دردسری بود، نمی دانستیم
تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا؟
آه، از جمعه بی تو گله داریم آقا
با ورود لندن به دور جدید تنشها بین تهران - واشنگتن، مناقشه بین ایران و آمریکا وارد مرحله تازهای شده است. توقیف نفتکش ایرانی در تنگه جبلالطارق اوضاع را پیچیده و مخاطرهآمیز کرده است.
رفتار اخیر لندن در توقیف نفتکش ایرانی که در حمایت از تحریم علیه سوریه عنوان گردید با ادعا و تلاش اروپا در حفظ توافق هستهای با تهران در تضاد است. لندن مدتی است به دلیل مشکلات داخلی و موضوع (برگزیت) که به بحران در این کشور انجامید به دنبال شریکی مطمئنتر از قبل در تجارت خارجی و اقتصاد بینالملل میگردد. خانم «ترزا می» نخستوزیر سابق این کشور از قربانیان بحران داخلی ناشی از موضوع برگزیت و خروج لندن از اتحادیه اروپا است.
اکنون وضعیت انگلیس و سرنوشت آن در درون اروپا با سؤالات بیشماری روبرو است. لذا بخشی از همراهی اخیر لندن با واشنگتن علیه تهران را بایستی در ذیل شرایط کنونی در انگلیس ارزیابی کرد. روابط تهران واشنگتن و اوضاع منطقه به شدت سست و شکننده است. تاکتیکهای ارعاب آمیز و تحریککننده مانند توقیف نفتکش ایرانی حداقل دیوارهای موجود در روابط بین دو طرف را شکسته و ریزش آن همه چیز را از کنترل خارج میسازد.
سرانجام توقیف نفتکش ایرانی با ادعای اروپا در موضوع اینستکس (ابزار ویژه مالی و حمایت از مبادلات تجاری با ایران) در جهت حفظ برجام در تضاد است. جنگ اقتصادی جاری با ایران یکجانبه و بدون مجوز شورای امنیت است. غرب باید از ادامه حرکت در مسیر تنشزا با تهران خودداری و سازوکارهای تازهای با ایران برای ساخت دیوارهای مطمئن در پایداری ثبات و امنیت منطقه ویژه در خاورمیانه ایجاد نماید.
توقیف نفتکش ایرانی در مسیر خلاف ایجاد این سازوکار و یک گام به عقب در روابط با ایران است. مدیریت شرایط سست و شکننده جاری بین ایران و غرب نیاز به گامهایی است که به جلو برداشته شود. رفع تحریم، خرید نفت و گردش آزاد پول و رفع موانع مبادلات تجاری با تهران میتواند در این راستا ارزیابی و به بهبود اوضاع کمک نموده و از تبدیل وضعیت شکننده جاری بین دو طرف به اوضاع خطرناک و غیر قابل کنترل جلوگیری کند.
«فضای مجازی جای مسائل مهم و خبرهای سیاسی است نه این خبرهای زرد.» این، فقط همین بخش آخر گفتههای مهدی هاشمی شاید غافلگیرکنندهتر از همه شوکی است که خبرهای زندگی خصوصیاش در صبح یک روز جمعه، شبکههای اجتماعی را درنوردید.
مهدی هاشمی که از «سلطان و شبان» تا «ضدگلوله» با بازیهایش کلی خاطره داشتهایم و همیشه تا حالا که حوالی ۷۰ سال دارد، زوجش با گلاب آدینه برایمان عزیز بوده جملهای گفته و از مردم خواسته در شبکههای اجتماعی خبر زرد ازدواج مجددش را پخش نکنند و آن را طوری بیاهمیت قلمداد کرده که انگار این مردم بودند که برای تجسس وارد حریم زندگیاش شدهاند.
ماجرا اما درباره او و آنچه خودش گفته تکذیبکنندگان یعنی دخترش و خانم آدینه از آن بیخبر بوده اند که تکذیبش کردهاند، اصلا چیزی نبوده که کسی غیر از خودشان بازش کرده باشد.
آقای هاشمی، زندگی شخصیتان حریم بسته و امن خودتان است و اصلا اینکه چه کردهاید به هیچ یک از ما ارتباطی ندارد که ما را چه به دانستن اخبار اندرونیتان. قصه شما حتی مثل قصه محمدعلی نجفی و مرحوم میترا استاد هم نیست که کسی عکسهایش را لو داده باشد.
وقتی همسر جدیدتان یکباره برای اینکه احتمالا همسر اولتان و همه آنهایی که نمیدانند، بدانند او کجای زندگیتان ایستاده، ویدئویی منتشر میکند که میداند کل شبکههای اجتماعی را درخواهد نوردید، دیگر این مردم نیستند که سرک به زندگی شما میکشند یا اخبار زرد را پیگیری میکنند. این شما و این همسر محترمتان هستید که همه را به زندگیتان فراخواندهاید.
این شمایید که هنجارهای اخلاقی جامعه را زیر پا گذاشتید. این شمایید که اگر به ادبیات خودمانی مورد استفاده در ویدئوتان بخواهیم پاسخی برایتان داشته باشیم، باید گفت قیمهها را ریختهاید روی ماستها! قیمهها را چرا میریزید روی ماستها جناب مهدی هاشمی؟
سرمایه امروز بقیع، اشک است و اشک. مدینه، جهان را از شیون اکنون خود پر کرده است. امروز بقیع در لباس سوگ، چکیده اشکهای غربت شیعیان است و دانش، بحارالانوار اشکی است که به تمامی برگهای زرین احادیث، تسلیت میگوید.
سلام من به بقیع و به تربت صادق
سلام من به مدینه به غربت صادق
سلام من به مدینه به آستان بقیع
سلام من به بقیع و کبوتران بقیع
سلام من به مزار معطّر صادق
که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع
تحریم آیتالله خامنهای عملا امکان پذیر نبوده و نیست. سالهاست در غرب و آمریکا ایشان در شدیدترین تحریمها و محدودیتها از جمله تحریمهای کمسابقه رسانهای بوده است. ولی الان چه اتفاقی افتاده است؟!
او از محبوبترین رهبران دنیاست، با این تفاوت با همه دیگران که کاریزمایش در منطق و معنویت خاصش است. همان چیزی که بر اساس سنتهای الهی نهایتا او را بر دیگر رهبران امروز جهان چیره خواهد کرد. البته این مطلب نه در پی جدی گرفتن تحریمهای جدید آمریکا است و نه میخواهد اثبات کند که چرا رهبر ایران تحریم پذیر نیست؟! چون تجربه چهار دهه همه اتاق فکرهای آمریکایی شکست و احساس زبونی درباره رهبر ایران بوده و چه دلیلی بالاتر از اینکه وقتی دانشمندان خبیث سیاسی در آمریکا این شکست را قبول دارند، به اظهارات و اقدامات فرد احمقی همچون ترامپ توجه باید کرد!
اساسا حسینیه امام خمینی(ره) بیت رهبری مگر تحریمپذیر است؟ منطق، عقلانیت، معنویت و استدلال الهی در کجای تاریخ توانسته حبس شود که این بار شود؟ حسینیه امام خمینی(ه) تحریمشکن است نه تحریمپذیر؛ دفتر رهبری هم، همان حسینیه امام خمینی(ره) است که هیچ قدرتی نمی تواند آن را تحریم کند.
بنابراین این نوشته فقط یک پاسخ طبیعی درونی به اقدام سبک ترامپ است! و حتی نه غیرتی شدن از باب اینکه فردی همانند ترامپ میتواند غباری بر عبای ولایت ما بیندازد بلکه از باب دل سوختنی که هرزهها را چه به یوسف ما؛ فقط تلخ است که هرزهها نام یوسف ما ببرند. هرچند که زمانه است که اجازه داده هرزهها نام یوسف را هم ببرند وگرنه دهان نجس را چه توان که حتی اسم پاکان را به زبان آورد. به همین دلیل ما حتی از تهدید توخالی رئیس آمریکا نسبت به رهبری، هم حزین میشویم. ترامپ غلطی نمیتواند بکند ولی حزینیم که میشد و میتوانستیم کاری بکنیم که او نتواند حتی از محدوده قرمز ما نامی ببرد.
بازتاب همزمانی دیدار «شینزو آبه» نخستوزیر ژاپن با رهبر معظم انقلاب و انفجار دو نفتکش در دریای عمان همچنان در محافل سیاسی و رسانههای جهان ادامه دارد.
آمریکا بلافاصله بعد از انفجار نفتکش ها و قبل از هرگونه بررسی و کسب اطلاعات از چگونگی انفجارها انگشت اتهام را به سوی تهران نشانه رفت. لندن و ریاض نیز در این اتهام زنی واشنگتن را همراهی و ساز اتهام زنی را کوک کردند. اما اتحادیه اروپا، چین، روسیه و حتی ژاپن مواضع آمریکا در قبال انفجار نفتکشها در دریای عمان را سطحی، غیرقابل استناد و بعضاً فریبنده و در جهت انحراف افکار عمومی از واقعیات پشت پرده آن تعبیر و تحلیل کردند. ویژه مقامات ژاپن چند روز پس از انفجار نفتکشها اعلام کردند اتهامات مشابهای متوجه آمریکا و اسرائیل است و مستنداتی که آمریکاییها در این حادثه علیه تهران ارائه کردند منطقی نیست.
قطعاً در شناسایی عامل حادثه در دریای عمان یک سؤال جدی مطرح است و اینکه کدام سوی مناقشه از این حادثه سودمی برد و این اتفاقات در ذیل استراتژی کلان کدام کشور قابل ارزبابی است. ایران یا آمریکا؟ آمریکا دور جدیدی از منازعات و مناقشهها را علیه تهران بعد از روی کارآمدن ترامپ آغاز کرده است. این فصل نوین تنش بین ایران و آمریکا در ذیل استراتژی «فشار – مذاکره - سازش» قابل تعریف است. بالهای این استراتژِی تحریمهای پی در پی، تهدید به نبرد نظامی، جنگ روانی، تشدید ایران هراسی در منطقه و تلاش برای ایجاد اجماع جهانی علیه تهران است. اعزام ناو نظامی آبراهام لینکلن به منطقه، حادثه الفجیره و نیز حادثه نفتکش در دریای عمان در راستای تحقق استراتژِی پیش گفته است.
این شبها سریال گاندو با مضمونی امنیتی روی آنتن شبکه ۳ رفته که مورد توجه مخاطبان سیما قرار گرفته است و اگر از بعضی نقاط ضعف آن چشمپوشی کنیم، میتوان آن را سریالی کمنظیر در موضوع امنیتی دانست که از پردهپوشی سریالهای پیشین تلویزیون با همین مضمون فرسنگها فاصله دارد؛ روایتی از میان نیروهای امنیتی که چالش آقازادگی، فساد اقتصادی و مساله امنیت ملی را مورد توجه قرار داده است. آغاز نمایش «گاندو» بهانهای شد تا نگاهی داشته باشیم به خلق سریالهایی با مضمون امنیت ملی که کمتر مورد توجه مدیران رسانه ملی و سریالسازان قرار دارد.
تاریخچه فعالیتهای تلویزیون نشان میدهد اگرچه تعداد سریالهای با مضمون امنیتی چندان بالا نبوده اما عمده آنها با وجود ضعفهای تکنیکی و محتوایی مورد توجه فراوان مخاطبان قرار گرفته، به گونهای که همچنان با نام بردن از این آثار شاخص بخش زیادی از مخاطبان از تجربه خوشایند تماشای این آثار یاد خواهند کرد. علاوه بر سریال «شبکه» با مضمون عرفانهای نوظهور که اخیراً پخش شد و مورد توجه نیز قرار گرفت، «هوش سیاه» با موضوع جرائم رایانهای از جمله سریالهایی بود که مخاطبان فراوانی برای خود فراهم کرد.
«تعبیر وارونه یک رویا» نیز با محوریت مساله هستهای و ترور دانشمندان کشور روی آنتن شبکه یک رفت و با توجه به اهمیت مساله هستهای در آن سالها توانست اقبال مخاطبان را به دست آورد. همچنین سوژه جذاب امنیت پرواز در سریال «آسمان من» نیز مورد توجه قرار گرفت. در کنار این مجموعههای نمایشی، سریالهای دیگری نیز با مضمون امنیتی تولید شد که جذابیت موضوع و شیوه پرداخت، آنها را به آثاری پرمخاطب تبدیل کرده است.
سلبریتیها با توجه به شهرتی که دارند و در معرض دید افکار عمومی هستند به نوعی سبک زندگی خاص خود را به جامعه القا میکنند. این موضوع بعضاً مورد توجه مراکز تبلیغاتی هم هست و این افراد نه در زندگی عادی خودشان بلکه در خفا به مدلهای مراکز تبلیغات تجاری تبدیل میشوند. لباسی که میپوشند طراحی یک برند خاص است. کیف و کفشی که استفاده میکنند، رستورانی که میروند و نوع غذایی که مصرف میکنند اغلب تبلیغات زده است و جوانان به سبب پنهانی بودن این موضوع اغلب نادانسته جذب این نوع سبک زندگی میشوند. خاصیت تبلیغات نیز رویافروشی و نوید زندگی بهتر دادن با مصرف آن کالاست؛ حالا این تبلیغات میتواند آشکارا صورت گیرد یا به صورت کاملاً مخفیانه و پنهانی برای اثرگذاری بیشتر.
سلبریتیها از این نظر زندگی شی وار و مصنوعی دارند. نگاهی به سطح زندگی سلبریتیهای غربی نشان میدهد که این افراد تحت سیطره برندها و مراکز تبلیغاتی قرار گرفتهاند. حتی در آمریکا کار به جایی کشید که زندگی خصوصی و واقعی یک سلبریتی در فضای مجازی به عنوان مجموعه مستند در فضای مجازی منتشر و درآمدی کلان میلیون دلاری برای این سلبریتیها به ارمغان آورده است. اما متاسفانه شرکتهای تجاری با ساپورت مالی و تبلیغاتی این افراد بیشتر سبک زندگی مصرفی خود را به مخاطب القا کردند.
سلبریتیها در ایران نیز کم کم به سمت همین روند پیش رفتهاند و برخی از آنها به مدل تجاری شرکتها تبدیل شدهاند. زندگی سلبریتیها به نوعی رقابت بر سر ماندن در انظار عمومی هم هست. هر چقدر سلبریتیها بتوانند بیشتر در دید مردم و خصوصاً جوانان قرار بگیرند با اقبال بیشتری از سوی شرکتهای تجاری روبرو میشوند. از این روست که یک نوع سناریوسازی برای ایجاد جنجال و حاشیه همیشگی و غیر واقعی در سلبریتیها دیده میشود. رقابت جنجال سازی ها باعث میشود که سلبریتیها بیشتر بتوانند خود را در معرض دید و توجه جوانان و علاقهمندان قرار دهند.
نه کاری به ایران ایران کردنهایش داریم و نه سفر به فرنگ بابت به دنیا آمدن فرزندش. که ممکن است هزار و یک دلیل منطقی و درست پشت سر این کار باشد. اما هر کاری میکنیم نمیتوانیم با دو رویی موج زده در این سفر کنار بیاییم. دورویی و دو چهرگی که صدای همه را درآورده. همصدای مسلمانش را هم غیرمسلمانش را.
هر بار که خندوانه تمام میشد، آخرش چشممان به جمال تمثال مبارک حضرت مهدی (عج) روشن میشد. هر میلاد معصومی که میشد، شاهد نثارهای سلام و صلوات آقای جوان به آن معصوم بودیم. یا حتی در اعیاد انقلابی مثل دهه فجر هم میدیدیم که چطور ایشان بالا و پایین میپرد و شادی میکند. اما راستش را بخواهید هیچوقت این اظهارات و نمایشها به دلمان نمینشست.
احتمالاً قضیه راننده اسنپ و کمپین تحریم اسنپ را دیگر همه شنیدهاید. اینگونه حرکتهای جمعی اتفاقاً محکوم نیستند و باعث تقویت روحیه مطالبهگری میشوند اما یک مشکلی در این میان وجود دارد به نام مصداق مطالبهگری.
این مصداق مطالبهگری یعنی در زمانی که ما باید به صحبتهای لعیا جنیدی و رضا اردکانیان پاسخ بدهیم و مسائل مالی اطراف دولتیها را رصد کنیم و برخورد با مفاسد اقتصادی از مسیر قانونی در اولویت خواستههایمان باشند، و نگران مذاکرات پشت پرده و سفر ماس و شینزو آبه باشیم، سقف خواسته و جشن شادیمان از این باشد که دخترک متخلف عذرخواهی کرده است و ما به موفقیت رسیدیم.
عزیزان چرا در این چند روز یک نفر نیامد از نادان فرض کردم مردم ایران توسط بیژن زنگنه بگوید که دستگاه پز با تراکنش 10 میلیاردی را میگوید برای پرداخت قبض آب و برق کارمندان استفاده میشده است. چرا یک نفر نیامد بگوید اوضاع کارخانه نیشکر هفتتپه به کجا رسید.
بلایی است رسانه نشناسی ما، و از همه بدتر خود من که نمیدانیم چه زمانی و در مقابل چه چیزی واکنش نشان بدهیم. اهم و فی الاهم کردنمان لنگ میزند. جایی که باید از طریق قانونی پیگیری کنیم و راه مطالبهگری درست را به مخاطب خود بیاموزیم، میرویم به سراغ کمپین راه انداختن و جایی که باید کمپین راه بیندازیم و مطالبه کنیم، اقدام میدانی غیرقانونی میکنیم. همه هم ادعایمان میشود که میدانیم و میفهمیم و انقلابی هستیم.
شاید عدهای بگویند که چرا بچههای حزباللهی و انقلابی را مینوازم! مینوازم چون دوستشان دارم. قطعاً اینگونه نیست که توقع داشته باشیم همه بچههای انقلابی در نهایت علم و بصیرت سیاسی و رسانهای باشند اما قطعاً میتوانیم از بعضی دوستان که مرجعیت سیاسی بین جوانان انقلابی دارند، توقع داشته باشیم در مواقع لازم سکوت پیشه نکنند و در جایی که لازم نیست نقش قهرمان را ایفا نکنند.
عزیزان در توجیه این رفتارهایشان هم ما را متهم میکنند به ساده لوحی و بیبصیرتی و کندروی و بسیاری چیزهای دیگر. ما دوستانمان را متهم به این صفات نمیکنیم اما میتوانیم بخواهیم که لااقل منطقی باشید و حرف هم فکران خودتان را بشنوید.
در دغدغهها کنار هم هستیم اما روشهای متفاوتی را انتخاب کردهایم. چرا باید این تفاوت روشها موجب شود که بابت یک مسئله ساده دو قطبی نه در مقابل رقبا و دشمنان که در میان هم فکران و دوستان ایجاد شود. در وضعیت کنونی مسائل مهمتری وجود دارند که لازم به پیگیری و ایجاد کمپین هستند؛ عجالتاً آنها دریابید.