انتشار ویدئوی تلخ پرت کردن کودک کار به داخل سطل زباله موجب یک رنج عمومی شد. همه عناصر هم برای به نهایت رسیدن این تلخی وجود داشت؛ مخصوصا آن نگاه حیرتانگیز کودک کار در ثانیههای پایانی فیلم. حالا با دستگیری دو فرد خاطی ماجرا به اوج رسیده و البته چند ساعت دیگر برای همیشه فراموش خواهد شد. وقتی موضوعی در این سطح خبری میشود و تا این اندازه موجب رنجش عموم مردم میشود، طبیعی است که باید با همان تناسب برای رسیدگی به آن اقدام کرد.
با تجدید بیزاری از کاری که آن دو نفر کردهاند و با تجدید احترام به خودمان که این قدر شهروندهای حساسی هستیم، باید بگویم گاهی بین ما و بین آن دو نفر فاصله زیادی نیست و حتی خیلی شبیه به هم هستیم. فرقمان فقط در اینجاست که از خطای آنها میشود فیلم گرفت و از بدشانسی فیلمشان هم منتشر شده اما خطای ما و اندیشه خطرناک ما قابل فیلمبرداری نیست. نمیشود از طرز فکرها و خواستههای عجیب و غریب ما کلیپ ساخت و در اینستاگرام پخش کرد؛ وگرنه آن که در کامنتش نسبت ناروا به این دو نفر و حتی بستگانشان میدهد با خود آنها یکی است.
آن دو نفر در حقیقت خود ما هستیم که هر روز یکی را با بیرحمی تمام به سطل زباله پرت میکنیم. وقتی رئیس هستیم و به کارمندمان توهین میکنیم، وقتی راننده تاکسی هستیم، آن مسافر چاق را سوار نمیکنیم، وقتی همسرمان را با زبانمان آزار میدهیم، وقتی فروشنده هستیم و بر اساس قیافه مشتریمان میگوییم شما نمیتوانی این لباس را بخری، وقتی رئیس بانک هستیم و درخواست متقاضی وام ازدواجی که ۹ ماه در نوبت بوده را باز هم با بیتفاوتی رد میکنیم، وقتی معلمی هستیم که بعد از پرسش بیربط دانشآموزی توی ذوقش میزنیم و ... هر کدام از ما داریم یکی را که زورش از ما کمتر است، به سطل زباله میاندازیم. او هم با چشمهایی حیرتزده تنها به ما نگاه میکند و البته کسی نیست که از ما فیلم بگیرد.