* شانس نام مستعار خداست *

با زبانی سرخ همچنان سری سبز دارم

* شانس نام مستعار خداست *

با زبانی سرخ همچنان سری سبز دارم

* شانس نام مستعار خداست *
با زبانی سرخ، همچنان سری سبز دارم

❤ بِسمِ اللهِ الرَحـمنِ الرَحیم. وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَــقُـــولُـــونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ و ما هُوَ إلا ذکرٌ اللعالمین❤

سال‌هاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لب‌های خشک و ترک خورده بشر تازیانه می‌زند. آن زمان که دروازه‌های بهشت باز بود هر کسی با حرفه‌ای خود را به آن باب می‌رساند و ما نسل سومی‌ها (یا همان دهه شصتی‌ها) هم که دستمان درگیر صفر و یک است، بابی را گشودیم تا جرعه‌ای را تا شهادت بنوشیم. افتخارم این است که سرباز ولایت فقیه هستم و هرچند دستم خالیست، اما دلم پر است از عشق به ولایت. افتخارم پایبندی به دین مبین اسلام و فرهنگ و تمدن غنی ملی ایرانی است؛ که اگر این دو را در کنار هم حفظ کنیم به اوج قله‌های افتخار و سعادت خواهیم رسید. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته والمستشهدین بین یدیه.


خدایا ببخش مرا:

به خاطر مطالبی که به خاطر تو ننوشتم،
به خاطر کامنت‌هایی که تو در آن نبودی،
از اینکه با مطالبم بنده‌ای را از تو دور کردم،
که می‌توانستم با اطلاع بیشتر بنویسم اما کم کاری کردم،
که وقتی مطالبم پرنظر و پر بازدید شد، گمان کردم که از سعی تلاش خودم است و تو را فراموش کردم،
که در وبلاگی مطلبی به چشمم خورد که تو در آن بودی ولی در آن تأمل و درنگ نکردم،
به خاطر اینکه به دوستی در وبلاگی بی‌ادبی و یا بی‌اعتنایی کردم،
به خاطر اینکه شکر این نعمت را بجا نیاوردم،
برای اینکه بدون قصد قربت پشت میز کار نشستم،
که گاهی اوقات به جای وظیفه و تکلیف به سلیقه خود نوشتم و نظر گذاشتم،
که کلبه ام آماده پذیرایی از حضرت ولیعصر (عج) نبود، چرا که برای خود مینوشتم نه برای او،
خدایا از «تو» نوشتن را به من آموختی، «برای تو» نوشتن هم به من بیاموز که چه سخت و چه شیرین است «برای تو» نوشتن.


اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
بایگانی
نویسندگان

۴۴۷ مطلب توسط «مصطفی برزی / Mostafa Barzi» ثبت شده است

ملت ها همواره در بایگانی خاطرات خود روزهایی را به یادگار دارند که تداعی گر لحظات تلخ و شیرین برای آنهاست.

 

این لحظات که به منزله تندیسی از علقه و عقده ها، یک واقعه است در برخی موارد به عنوان یک رویداد ملی ثبت می شوند و درگذر ایام، زاد روز این وقایع یادآور آن لحظات تلخ و شیرین خواهد شد. در این گذر، اما ثبت این وقایع نشان از واقعیتی مهم نیز دارد و آن تبیین اندیشه یک ملت نسبت به یک شخص، واقعه و یا اندیشه است.

 

۲۶ دی ماه نیز در شمار همین وقایع قرار می گیرد، چرا که تندیسی است از ظهور یک عزم ملی برای تحقق یک دغدغه ملی.آنگاه که دیکتاتور ایران پله های هواپیما را یک به یک می پیمود تا به خیال خود عازم دیاری شود که وی از سال ها قبل رخت آن سامان را بر تن پوشانیده و دل در گرو ساکنان و صاحب منصبان آن بسته بود، اوج نفرت از حضور و نهایت لذت از خروج او در هرگام از قدم هایش هویدا بود و البته خوشتر از آن، به ثمر نشستن اراده ای ملی بود که این مهم را سبب شد.

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
 
 

کعبه، در هلهله فرشتگان، برای میلاد عشق لحظه شماری می‏کرد؛ میلاد علی مظهر تمام عشق و صفا و تفسیر بلند عدالت و شجاعت.

مولا! ولادت تو، آفتابی‏ترین روز تاریخ بود که روشنایی روز را خجل کرد.

 حجرالاسود، بر دست‏های تو بوسه زد و مسجد الحرام، تو را در آغوش گرفت. صفا و مروه به نظاره‏ات نشستند، تا این که همانند آفتاب، از درون کعبه سرزدی. آن گاه، لبخند بر لبان عدالت نقش بست.

ای آشنای نخلستان‏ها و ای همدم چاه! ای درد و آشنای کوچه پس کوچه‏های کوفه! سکوت تو، بلندترین فریاد در تاریخ بود که در پژواک خویش، طنین مردی را داشت که ردپای مظلومیتش هنوز در بستر تاریخ جاری است.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

من نبودم و تو بودی،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی،
حالا سال‌هاست که با بودنت زندگی می‌کنم،
هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی،
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی‌بینمت،
ببخش تمام نادانی‌ها و نفهمی‌ها و کج فهمی‌هایم را،
اعتراض‌ها و درشتی‌هایم را، و هر آنچه را که آزارت داد.
دستانت را می‌بوسم و پیشانیت را،
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست،
به حرمت شرافتت می‌ایستم و تعظیم می‌کنم.

 

 

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

ماه های عربی یا قمری، دوازده ماه است که به ترتیب عبارتند از: محرم، صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاول، جمادی الثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و ذیحجه

رجَب یا رَجَب المُرَجَّب، هفتمین ماه از ماه های قمری است. ماهی است که در آن بندگان و مؤمنان و ره پویان، خود را برای شرکت در مهمانی بزرگ خداوند آماده می کنند؛ ماه زدودن غبار تیرگی از روح و جان، ماه تمرین حضور و توجه به بیشتر به معنویات، و ماه بندگی و فرمان بری و در نهایت سرآغاز اُنس و الفتی جانانه به پروردگار هستی بخش است.

در حدیثی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آمده است: رجب ماه خداست، شعبان ماه من است و رمضان ماه امت من.

طبق روایات اسلامی ماه رجب، ماه تهذیب و عبادت و خودسازی، و آغاز یک دوره جدید سلوک به سوی خداست.

باز ماه رجب از راه رسید، ماهی که آمده تا با صیقل دادن دل و آشتی دادن انسان‌هایی که در طول سال درگیر زندگی روزمره از خدای خود غافل شده و احیانا او را از یاد برده‌اند، دل را به میهمانی خوبی‌ها ببرد، و خوشا به حال آنان که برای رسیدن این مهمان که قرار است همسفر رمضان ما، باشد لحظه شماری می‌کردند.

http://www.dana.ir/News/697711.html

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

دوستان مزخرف روشنفکر و کوروش دوستان عزیز و حال بهم خوردنی که دائم، روشنفکری آروغ میزنن! که فقط در ماه محرم و صفر یاد فقرا میفتن و اشک تمساح میریزین و کمپین درست میکنن که به جای برگزاری هیئت، مخارج برگزاری مراسم عزاداری ها را بدیم به فقرا و محتاجین و نیازمندان، چرا هیچ جا کمپینی برای کم خرج کردن یا کلا خرج نکردن مهمانی شب یلدا درست نکردن؟

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

«ماه» دلداده «مهر» است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه، شب است و مهر، روزها برمی‌آید.

ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او درآمیزد، اما همیشه در خواب می‌ماند و روز فرا می‌رسد که ماه را در آن راهی نیست.

سرانجام ماه، تدبیری می‌اندیشد و ستاره ای را اجیر می‌کند، ستاره‌ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد.

ماه به استقبال مهر می‌رود و راز دل می‌گوید و دلبری می‌کند و مهر را از رفتن باز می‌دارد.

درچنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می‌کنند و عاشقی پیشه می‌کنند و مهر دیر برمی‌آید و این شب «یلدا» نام می‌گیرد.

از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می‌رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلداست.

 


و چه فرقی دارد که فال حافظت چه می‌گوید وقتی حال و احوالت می‌تواند تنها به دست خدایت و اعماق افکارت،بهترین باشد.

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

باید هر از گاهی خودم را هرس کنم و شاخه‌های اضافی را بزنم و پای تمام شاخه بریده‌هایم بایستم

تمام سختی‌هام ... دردهام ...

باید باغبانی کنم خودم را ... خاطرات بدم را ...

و سبک کنم فکرم را از هرچه که آزارم می‌دهد

باید ریاضیدان بشم و حساب و کتاب کنم

خوبی‌های زندگیمو جمع کنم و آدم‌های بد و هرزه‌گوی زندگیمو کم کنم

اون وقت همه چیز خوب میشه.

 

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

نمیدونم قد ما کوتاه بود یا قدیما برف بیشتر میومد،

نمیدونم دل ما خوش بود یا قدیما بیشترخوش میگذشت،

نمیدونم سلامتی بیشتر بود یا ما مریض نبودیم،

نمیدونم ما بی نیاز بودیم یا توقع ها پایین بود،

نمیدونم همه چی داشتیم یا چشم وهمچشمی نداشتیم،

نمیدونم تو مملکت پول نبود یا دزد نداشتیم،

اون موقع ها حوصله داشتیم یا الان وقت نداریم.

نمیدونم چی داشتیم

چی نداشتیم


حواست هست یک پاییز یگر هم گذشت و حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن زمستان، یک زمستان خوشرنگ و شاید سفید، به زمستانی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد.

یک زمستان دوست داشتنی، زمستانی که نه از فاصله خبری باشد نه از درد، نه از زخم نه از جنگ، نه از فقر،

پاییز که به پایان رسید و جوجه ای از ما کم نشد، به امید زمستانی که وقتی به آخر رسید جوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشد.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

هر سال همزمان با شروع فصل سرما، زخم کهنه آلودگی هوا سر باز می‌کند و باز روز از نو و روزی از نو و تنها راه‌حل هم تعطیلی و محدودیت تردد خودروها است. پدیده‌ای که با عوارضی نظیر تنگی نفس و سردرد و سرگیجه در کوتاه مدت و همچنین تشدید عوارض قلبی و ریوی در بیماران و گروه‌های پرخطر همراه است.

آلودگی هوا نه دیگر در پایتخت و چند کلان شهر، که برای اکثر مردم شهرها عادی و عادت شده است و دانش آموزان و دانشجویان و حتی کارمندان البته بخش دولتی نه خصوصی! به جای علم اندوزی و پژوهش و فعالیت کاری، به مطالعه زیرنویس شبکه های اجتماعی و خبری چشم دوخته اند تا با تعطیلی روزهای آلوده لبخندی به لبانشان بیاید!

این قصه پر تکرار آلودگی هوای کلان شهرها  دیگر قصه نیست بلکه روایت‌ هر ساله و نهادینه شده مردم کشور است و مردم هم به آن خو گرفته و عادت کرده اند و می دانند که راه حلی جز باد و باران و برف ندارد!

مسئولین مربوطه هم با افتخار تنها راهکار مقابله با آلودگی هوا را تشکیل جلسات کارگروه اضطراری و نهایتا تعطیلی یا اعمال محدویت تردد خودروها و تعطیلی کارخانجات و تعطیلی مراکز آموزشی و سازمان های دولتی نه خصوصی! می‌دانند.

بماند که قانون هوای پاک سالهاست در دستگاههای اجرایی دولت‌ها خاک می‌خورد و کسی هم نیست از خاطیان آن بازخواست کند. سازمان محیط زیست که سرگرم و دنبال قلاده‌های ببر و پلنگ و پرندگان مهاجرو جلوگیری از توسعه جزایر گردشگری و… هست و هوای پاک را در زمره وظایف سازمانی بر نمی‌شمارد .

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

بشار اسد خودش خواست و سقوط کرد و کسی جز خودش مقصر نیست. آن موقع که پشت مقاومت و آن سید عزیز و شهید را خالی کرد سقوط کرده بود.

وقتی به موقع به کمک برادرت نشتابی خودت هم در چاه خواهی افتاد و اسد هم افتاد !

وقتی در پاسخ رزمندگان بدون مرز و کلی پیشنهاد عملیات باز کردن جبهه سوریه که تیر خلاص برای اسراییل در حال محاصره آن موقع بود میگفتی: سوریه وارد جنگ نمی‌شود باید آماده ورود به جنگ و نابودی بودی!

نمی‌دانم زنده است یا نه، ولی عاقبت به خیر نشد و فریب آمریکا و عربستان و امارات و وعده پوچ بازسازی ۷۰ میلیارد دلاری و اتحادیه عرب و ... را خورد و مثل همه فریب‌خورده ها خورده شد !

آن موقع که مقاومت پشتوانه تو بود کل دنیا گفتند اسد باید برود ولی تو ماندی اما الان که پشت مقاومت را خالی کردی با ستونی از تویوتاهای تروریست ها به سرعت شکست خوردی که بدانی مقاومت رمز پیروزی است نه سازش و اعتماد به وعده های پوچ ...

اسد هم به لیست نابود شدگانی که به بیگانه اعتماد کردند از پهلوی و بن علی و مبارک و قذافی و صدام اضافه شد تا عبرتی برای آیندگان باشد که با وعده های پوچ مقاومت را با سازش عوض نکنند که هزینه سازش خیلی بیشتر از مقاومت است.

باشد که عراق و ایران از سوریه عبرت بگیرند و برادران خوبی برای هم باشند که تنهاگیر دشمن نشوند.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

در جلسه علنی امروز (یکشنبه 11 آذر 1403) مجلس شورای اسلامی استعفای محمد آشوری تازیانی نماینده مردم بندرعباس، قشم، ابوموسی، حاجی آباد و خمیر از نمایندگی پارلمان در دستور کار صحن علنی قرار گرفت.

بعد از توضیحات آشوری درباره دلایل استعفایش از نمایندگی مجلس و صحبت‌های مخالفان استعفا، در نهایت نمایندگان مجلس با ۲۰۶ رای موافق، ۴۰ رای مخالف و ۴ رای ممتنع از مجموع ۲۵۴ نماینده حاضر با استعفای محمد آشوری تازیانی موافقت کردند.

وی قرار است به عنوان استاندار هرمزگان منصوب شود.

مسعود پزشکیان نماینده مردم تبریز در مجلس دوازدهم بود که در قامت رئیس‌جمهور راهی پاستور شد و سپس به عنوان رئیس‌جمهور؛ غلامرضا نوری‌قزلجه را به عنوان وزیر کشاورزی، احمد دنیامالی را به عنوان وزیر ورزش و جوانان و عبدالکریم حسین‌زاده را به عنوان معاون رئیس‌جمهور در امور توسعه روستایی و مناطق محروم کشور  منصوب کرد. اینها چهار نماینده‌ای بودند که پیش از این که با رأی مردم به عنوان نماینده مردم در مجلس انتخاب شده بودند، به دولت چهاردهم پیوستند.

فعالیت مجلس دوازدهم از ۷ خرداد ۱۴۰۳ با ۲۹۰ کرسی شروع شد. اکنون بعد از گذشت بیش از شش ماه، تعداد کرسی‌های مجلس به عدد 285 رسیده و این بدان معناست که دست‌کم پنج حوزه انتخابیه بدون نماینده شده است.

این پنج کرسی خالی مجلس تا تیرماه سال آینده یعنی زمان برگزاری انتخابات میان‌ دوره‌ای مجلس خالی خواهد بود که بنا بر اعلام محسن اسلامی دبیر ستاد انتخابات کشور، انتخابات میان‌ دوره‌ای مجلس دوازدهم ششم تیر ۱۴۰۴ همزمان با انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا برگزار می‌شود.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

ماه ذی‌الحجه سال نهم هجری بود که پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌وسلم از جانب خداوند ماموریت یافت آیات سوره برائت را بر مشرکین و زائران مکه قرائت کند. بدین منظور پیامبر(ص)، ابوبکر را به سوی مکه اعزام نمود. اما اندکی بعد از حرکت ابوبکر از مدینه به سمت مکه، جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند بر تو سلام می‌فرستد و می‌فرماید جز تو یا کسی که به منزله تو باشد نمی تواند این ماموریت را به انجام رساند.

پیامبر (ص) بعد از دریافت وحی الهی، امیرالمومنین علی علیه‌السلام  را مامور کرد تا خود را به ابوبکر برساند و سوره برائت و پیمان نامه پیامبر(ص) را از او بگیرد و در میان حاجیان و مشرکین مکه قرائت کند. امیرالمومنین(ع) بر طبق فرمان پیامبر (ص)عمل کرد و در ایام حج به مدت سه روز در صبح و ظهر و شام با خواندن آیات سوره برائت، بیزاری خدا و رسولش را از مشرکین با صدای بلند و رسا فریاد می‌زد و به مشرکین گوشزد می‌کرد که از این به بعد هیچ مشرکی نمی‌تواند حج خانه خدا را به جا آورد و با این کار ؛مشرکان کینه توز را از صلابت و دلیری خویش به شگفت وامی‌داشت.

بیزاری جستن از مشرکان و فریاد برائت سر دادن، کار هر کسی نیست. فریاد برائت از مشرکین را علی علیه‌السلام سر می‌دهد که بی‌واهمه در بستر پیامبر (ص) می‌خوابد و خود را در معرض شمشیرهای پر از کینه قرار می‌دهد؛ نه آن کسی که در پناه غار هم دلش می‌لرزد. 

خداوند به هر کسی اجازه نمی‌دهد بر سر دشمنانش فریاد برائت برآورند. فریاد برائت را کسی همچون علی علیه‌السلام سر می‌دهد که دلاوری‌هایش در میدان احد جبرئیل را شگفت‌زده می‌کند و صلابتش، خیبر را به تسلیم وامی‌دارد نه آنان که از کارزار احد و خیبر می‌گریزند. 

فریاد بیزاری از دشمن را عباس (ع) سر می‌دهد که امان‌نامه شمر را پاره می‌کند و حتی وقتی به دل دشمن می‌زند و تحریم آب را می‌شکند حسرت یک جرعه نوشیدن آب را بر دل فرات می‌گذارد.

 فریاد برائت از دشمنان خدا؛ فریادی است که در بستر زمان جاریست و امروز در شعار مرگ بر آمریکا تجلی یافته است. شعاری که خداوند به هر کسی لیاقت نمی دهد آن را بر سر دشمنش فریاد بزنند.

 

مرگ بر آمریکا را خمینی (ره)کبیر سر می‌داد که جز خدا از کسی نمی‌ترسید و می‌فرمود آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.

مرگ بر آمریکا شعار بهشتی بود که می‌گفت آمریکا از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

از وقتی دور برم را شناختم،  دیدم تنها کشوری که جرات کرده روبروی قلدر هفت تیرکش، دنیا بایستد ایران است.

من خوشحالم که ایرانی هستم، نه به خاطر کوروش که نمیشناسمش. حتی اگر استوانه صلحش را اولین سند حقوق ‌بشر بدانند، آخر هر قدر هم سعی کنم آن را نمی‌توانم بخوانم، چه کنم اومل هستم و اعتمادی به مترجم های انگلیسی خط میخی ندارم!

خمینی را که شناختم خوشحال شدم، که هر چند بار بخواهم، میتوانم وصیت نامه اش را بخوانم و حقوق انسان را در آن ببینم.

خوشحالم که ایرانی‌ام، اما به نادرشاه افشار افتخار نمی‌کنم که خون هزاران نفر را به خاطر خاک و الماس به زمین ریخت. حتی اگر او در کنار ناپلئون از بزرگترین فرماندهان نظامی تاریخ لقب گرفته باشد. اما به خاطر قاسم ‌سلیمانی به خود میبالم که با آن لبخند مشهور و نگاه همیشه کم اعتنا به دوربینش، فرزندان ناپلئون را به بازی گرفته!

من به کاخ نیاوران و سعدآباد نمی‌بالم که اگر به درد بخور بود، به درد سازنده اش میخورد تا آخر عمری در تیمارستان های آمریکا در به در نشود. من به جماران افتخار میکنم که جذبه نداشته دیپلماتیکش، دست و پای وزیر خارجه شوروی  را سست کرده بود.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

وقتی در گروه هایی که ادعای روشنفکری دارند حرف یا سخنی از کوروش و دیگر شخصیت های تاریخی وسط میاد، و حتی بعضی ها از مقایسه دستورات کوروش و دستورات اسلام صحبت میکنند و میخوان مثلا جوری جلوه بدهند که چقدر تعالیم کوروش مترقی و بلند بوده است، فقط با چند نکته زیر آنها را به چالش بکشید:

1) سند حرفهای کوروش کجاست؟! این که ملاک نمی‌شود که فلانی در کتابش از کوروش جمله‌ای نقل کرده باشد و سندی هم ارائه نداده باشد! اصلا حرف‌های کوروش در کدام کتاب یا کتیبه تاریخی ثبت شده؟ کدام موزه دارد که تا الان رو نکرده است؟!

2) اصلا دانشمند و مرکز علمی خاصی سراغ دارید که مجموعه سخنان کوروش را جمع‌آوری کرده باشد و بشود به آن  مجموعه اعتماد کرد؟! از کجا می‌خواهند حرف‌های کوروش را جمع کنند با اینکه اصلا سندی وجود ندارد و هرکسی دارد از خودش حرفی درمیاره؟!

مصطفی برزی / Mostafa Barzi

یکسال پیش در چنین روزهایی بود که فلسطین طغیان کرد. امروز که این کلمات را می‌نویسم ساعاتی از شهادت یحیی سنوار گذشته، محمد ضیف سرنوشت نامعلومی دارد، سید حسن نصرالله ترور شده، فواد شکر، ابراهیم عقیل و بزرگانی از حزب‌الله شهید شده‌اند، اسماعیل هنیه و فرزندانش ترور شده‌اند. رییسی و امیر عبداللهیان جایشان را به پزشکیان و ظریف داده‌اند، جریان عادی‌سازی اسراییل از سعودی و ترکیه حتی تا تهران بی پرده شده، 42000 انسان جلوی چشم دنیا کشته شدند و چند میلیون نفر آواره شده اند، غزه با خاک یکسان شده و تصاویر زنده زنده سوختن آدم‌ها هیچ قیامتی نمی‌سازد.

 

ما به اسراییل حمله مستقیم کردیم، آن هم نه یکبار بلکه دوبار، رسما پایگاه‌های تل‌آویو را هدف قرار دادیم، گنبد آهنین و فلاخن داود را افسانه کردیم، شمال اسراییل یکسال تخلیه شده است، ارتش اسراییل در مرز لبنان زمینگیر شده، زدن پهپاد آمریکایی کار روزمره یمن شده، انصار الله به راحتی به اسراییل موشک می‌زند، مسیر دریایی اسراییل از سمت یمن قطع شده، حزب الله با حمله پهپادی عملا از نیروی هوایی اش رونمایی کرده، اسراییل یکسال وجب به وجب غزه را گشته اما هنوز بیش از 100 اسیر را پیدا نکرده، شهادت یحیی سنوار نه با ترور بلکه به صورت اتفاقی رخ میدهد آن هم نه زیر زمین بلکه وسط خیابان با لباس نظامی و در حال جنگ بعد از یکسال! چه کسی باور می‌کند همه اینها فقط در عرض 365 روز اتفاق افتاده باشد؟!

 

چنان باورنکردنی که حتی بعضی به شهید سنوار اتهام جاسوسی زدند که چرا این همه هزینه ساخت؟ چرا زندگی عادی ما را به هم زد؟

 

کمی به عقب‌تر برگردیم. وقتی نتانیاهو به عمان رفت و کلید تطبیع (عادی‌سازی) زده شد. با سودان توافق کرد، و چند ماه بعد با امارات چنان برادر شد که فقط در فیلم هندی امکان داشت. حالا از مسیر دهلی و عمان و دبی فقط یک سعودی مانده بود. اما بالاخره مدعی پرچم عرب و اسلام که نمی‌شود یکباره به تخت خواب یهود بپرد. پس اول دخترش بحرین را هدیه کرد تا واکنش‌ها را بسنجد. عادی‌سازی سعودی آخرین میخ به تابوت فلسطین بود. حتی در تهران هم زمزمه‌هایی از توسعه بن سلمان و لزوم «پذیرش نظم جدید» می‌دادند. 7 اکتبر فقط چند روز بعد از سخنرانی نتانیاهو در سازمان ملل رخ داد که علنا اعلام کرد: ما عادی شده‌ایم و فلسطین تمام.

 

غزه شهر از یاد رفته، غزه شهر شکنجه شده، غزه شهر معامله شده به پا خواست. زندانیان تاریکخانه بشریت همه توانشان را جمع کردند تا یک بار شورش کنند.  اینجا بود که فریادی از عمق چاه غزه بلند شد که ما هنوز زنده‌ایم حرامزاده‌ها! اتفاقا آنها که 7 اکتبر را دسیسه می‌دانند، درست میگویند. آن طوفان تمام صحنه را غیرعادی کرد. انگار پرده نمایش افتاد. برای چه شورش کردند؟ برای عادی نشدن. برای واقعیت. یعنی اگر سهم فلسطین مرگ است و سهم اسراییل زندگی، مقداری از سهمم را به شما می‌بخشم و مقداری از سهم شما را گرو می‌گیرم. خودتان را که دیگر نمی‌توانید نبینید. اگر بناست در سکوت بمیرم، با فریاد جلو گلوله می‌روم.

 

فکر میکن‌ید سنوار و ضیف شب قبل از هفت اکتبر نمی‌دانستند تصمیمشان چه عواقبی دارد؟ میدانستند. این حدس و تحلیل نیست. بیانیه‌شان را بخوانید، می‌دانستند غزه نابود می‌شود، می‌دانستند تک‌تک‌شان آواره می‌شوند. می‌دانستند ماه‌‍ها و شاید سال‌ها باید بجنگند. (و تا امروز نشان دادند که آماده بودند) می‌دانستند باید مرگ تک تک عزیزانشان را ببینند. می‌دانستند بیمارستان‌ها می‌سوزد، مسجد و کلیسا صاف می‌شوند، شلیک‌های فسفری و خوشه‌ای و اورانیومی را می‌دانستند، قتل‌عام را می‌دانستند، ولی تا کجا؟ سوال اصلی این قضیه «تا کجا؟» است نه "چرا؟"

تا کجا می‌شود ادامه داد؟ سوالی که ضیف و سنوار جوابش را میدانستند، پس آخرین تصمیم را گرفتند و تمام «عادی‌سازی» را به باد دادند. به قیمت نابودی شان. و این راز عظمت 7 اکتبر است.

مصطفی برزی / Mostafa Barzi