در سال ۱۳۶۷، ایالات متحده با سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرانایر توسط ناو وینسنس، بهنوعی پیام سیاسی خود را برای خاتمه دادن به جنگ تحمیلی مخابره کرد. اکنون، در سال ۱۴۰۴، با اوجگیری اقدامات خرابکارانه، حملات سایبری، ترورهای هدفمند و فشارهای امنیتی علیه ایران، تحلیلگران از بازگشت همان الگو با سازوکارهای بهروز سخن میگویند. آیا این اقدامات تکرار همان استراتژی قدیمی است؟ ایران امروز در چه جایگاهی قرار دارد؟ برای پاسخ به این سؤالات، خبرنگار سیاسی خبرگزاری آنا، با «سید مصطفی میرزاباقری برزی» کارشناس مسائل سیاسی و بینالملل، گفتوگو کرده است. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
با توجه به شباهتها و تفاوتهای اقدامات نظامی و فشارهای آمریکا و متحدانش علیه ایران در دو مقطع تاریخی، یعنی سال ۱۳۶۷ و ۱۴۰۴، لطفاً درباره این «الگوی راهبردی مشترک» که در اقدامات دشمنان ایران دیده میشود، توضیح دهید.
الگوی راهبردی مشترکی که در اقدامات آمریکا و متحدانش به ویژه رژیم صهیونیستی علیه ایران دیده میشود، مبتنی بر استفاده از فشارهای نظامی محدود، اما پرپیام است. هدف اصلی این اقدامات، تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران در راستای خواستههای غرب بوده است. در سال ۱۳۶۷، این الگو با حمله ناو وینسنس به پرواز ۶۵۵ ایرانایر و کشته شدن ۲۹۰ غیرنظامی اجرا شد که به نظر بسیاری از تحلیلگران، اقدامی عمدی برای فشار بر ایران جهت پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ با عراق بود. امروز در سال ۱۴۰۴، شاهد حملات به تأسیسات هستهای ایران، ترور دانشمندان و فرماندهان، و عملیاتهای سایبری هستیم که همگی به ظاهر با هدف مهار برنامه هستهای ایران و وادار کردن آن به توقف غنیسازی اورانیوم طراحی شدهاند ولی در باطن هدف اصلی تغییر نظام جمهوری اسلامی ایران است.
آیا این شباهتها به این معناست که دشمنان ایران از همان استراتژی قبلی استفاده میکنند؟
بله، از نظر راهبردی شباهتهای زیادی وجود دارد. در هر دو مقطع، هدف وادار کردن ایران به تسلیم یا مذاکره از موضع ضعف بوده است.
ابزارهای فشار شامل اقدامات نظامی (مانند حمله وینسنس یا حملات اخیر به تأسیسات هستهای)، خرابکاری (مانند ویروس استاکسنت در گذشته) و تحریمهای اقتصادی است. این اقدامات معمولاً با پیامهای روانی همراه هستند تا روحیه تصمیمگیران و جامعه ایران را تضعیف کنند. با این حال، تفاوتهای مهمی هم وجود دارد که نشان میدهد شرایط امروز با ۱۳۶۷ کاملاً متفاوت است.
در هنگامهای که دشمنان ایران با تمام توان بهدنبال تفرقهافکنی و تضعیف روحیه ملتاند، حضور ناگهانی و مقتدرانه رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم عزاداری عاشورای حسینی همچون مشعلی فروزان، مسیر را در تاریکیهای جنگ شناختی روشن کرد.
این حضور، نهتنها اقدامی نمادین، بلکه راهبردی عمیق بود که قلبهای ایرانیان را به هم پیوند داد، دشمنان را به حیرت واداشت و رسانههای جهانی را، خواسته یا ناخواسته، به ابزاری برای نمایش اقتدار ایران تبدیل کرد. آنچه شب عاشورای 1404 رخ داد، نهفقط مراسمی مذهبی، بلکه نمایش عینی سلوک تمدنی بود که ایران را بهعنوان پیشگام حرکت عظیم معنوی و اجتماعی به جهانیان معرفی کرد.
این رویداد، لحظهای تاریخی بود که بار دیگر هویت دوگانه دینی و ملی ایران را به رخ جهانیان کشید و نشان داد این ملت، با وجود همه فشارها همچنان استوار و سربلند ایستاده است.
در شبی که عاشورا بار دیگر روح مقاومت را در دلهای ایرانیان زنده کرد، رهبر انقلاب اسلامی با حضوری ساده اما پرمعنا، بیعصا و با آرامشی برخاسته از ایمان، قدم به میدان گذاشت. این تصویر، پیامی روشن به دوست و دشمن بود؛ ایران با وجود همه توطئهها و فشارهای خارجی، همچنان با اقتدار ایستاده است. در حالیکه دشمنان انتظار ضعف و انفعال داشتند، این حضور مقتدرانه شوکی به اردوگاه آنها وارد کرد و در دل دوستداران وطن، حس غرور و پیروزی برانگیخت.
این حرکت، درس بزرگی از جنگ شناختی بود. در جهانی که رسانهها با روایتهای تحریفشده ذهنها را هدف قرار دادهاند، اقدامی ساده اما عمیق میتواند معادلات را تغییر دهد. حضور رهبر انقلاب، بدون نیاز به ابزارهای پیچیده، روایت دشمن را درهم شکست و نشان داد اقتدار واقعی، نه در هیاهو، بلکه در سادگی و اصالت نهفته است.
این حضور، نمادی از پایداری و ایمان بود که نهتنها ایرانیان، بلکه جهانیان را به تأمل واداشت. در این شب، ایران نشان داد با تکیه بر هویت و باورهای خود، قادر است هر توطئهای را خنثی کند.
خبرنگار آنا در گفتوگویی با سید مصطفی میرزاباقری برزی کارشناس ارشد حوزه رسانه و ارتباطات، به بررسی نقش رسانه در کمک به شناخت واقعیتهای جنگ رسانهای پرداخته است که در ادامه میخوانیم.
در عصر جنگهای اطلاعاتی، دشمنان از تکنیکهای پیشرفتهای برای نفوذ در ذهنیت مردم استفاده میکنند. به عنوان یک کارشناس رسانه، چگونه میتوانید تاکتیکهای جنگ روانی و تبلیغاتی آنها را تحلیل کنید؟
جنگ روانی و تبلیغات دشمن، ابزارهای قدرتمندی برای شکلدهی افکار عمومی هستند. آنها از تکنیکهایی مانند ایجاد ترس، بهرهبرداری از کلیشهها، و انتشار اخبار جعلی استفاده میکنند و برای مقابله با این تاکتیکها، ما باید به درک عمیق روانشناسی جمعی و تکنیکهای تبلیغاتی بپردازیم. به عنوان مثال، شناسایی و افشای کلیشههای منفی که دشمن ترویج میکند، میتواند به شکستن این چارچوبهای ذهنی کمک کند. باید قبول کرد که در عصر اطلاعات، جنگ رسانهای به یکی از ابزارهای قدرتمند در میدان نبرد تبدیل شده و دشمنان، از طریق تبلیغات و اخبار جعلی، تلاش میکنند واقعیت را تحریف کرده و افکار عمومی را تحت تأثیر قرار دهند. در اینجا نقش رسانهها حیاتی است، یعنی رسانهها میتوانند با ارائه گزارشهای دقیق و مبتنی بر شواهد، به تفکیک حق از باطل کمک کنند. آنها باید به عنوان ناظران بیطرف عمل کنند و اطلاعات را از منابع معتبر جمعآوری و منتشر کنند. استفاده از تکنیکهای صحتسنجی اخبار و همکاری با سازمانهای نظارتی میتواند در شناسایی و افشای تبلیغات دشمنان مؤثر باشد. علاوه بر این، رسانهها میتوانند با آموزش مخاطبان در مورد روشهای تشخیص اخبار جعلی و اهمیت بررسی منابع، به تقویت سواد رسانهای کمک کنند که این امر به افراد کمک میکند تا با شک و تردید به اطلاعات ارائهشده نگاه کنند و واقعیت را از تبلیغات دشمنان متمایز سازند.
آیا میتوانید مثالهایی از اخبار جعلی ارائه دهید که دشمنان منتشر میکنند؟
در طول سالهای اخیر، شاهد انتشار اخبار جعلی در مورد موضوعات مختلف از جمله سیاست، امنیت، و فرهنگ بودهایم. به عنوان مثال، دشمنان ممکن است با انتشار شایعات و اطلاعات نادرست، تلاش کنند تا نگرانیها و تردیدهایی را در میان مردم ایجاد کنند. این اخبار جعلی اغلب با استفاده از تصاویر دستکاریشده و منابع غیرمعتبر منتشر میشوند. در همین جنگ تحمیلی اسرائیل علیه کشورمان سعی میکنند با اخبار جعلی کوچکترین تعرض به خاک کشور را بزرگنمایی کنند و مثلا در قضیه حمله به زندان اوین، بازوهای رسانهای دشمن سعی کردند از این حمله هم دستاورد بزرگ به دنیا ارائه دهند وهم با اخبار جعلی سعی در نشان دادن اوضاع ناآرام زندان اوین کنند که این نوع اخبار جعلی قطرهای از دریای اخبار جعلی در این زمینه است.
نبرد اخیر میان ایران و رژیم صهیونیستی، فراتر از یک رویارویی نظامی معمولی، پیامدهای عمیقی برای نظم امنیتی خاورمیانه به همراه داشت. در حالی که بسیاری بر تعداد موشکها و تخریبها تمرکز داشتند، اما نکته کلیدی در تغییر محاسبات استراتژیک و پیامدهای بلندمدت آن نهفته است.
ایران با موفقیت نشان داد که نه تنها یک قدرت نظامی قابل توجه است، بلکه ارادهای مصمم برای دفاع از خود و منافعش دارد. عملیاتهای دقیق و هدفمند، به ویژه در پاسخ به حملات رژیم صهیونیستی، نشاندهندهی آمادگی و قابلیتهای نظامی این کشور بود. این امر باعث ایجاد تردید در مورد توانایی اسرائیل برای ادامه عملیاتهای تهاجمی بدون مواجهه با هزینههای سنگین شد.
محاسبه دشمن این بود که با اقدام نظامی غافلگیرانه و ضربه آنی به سازمان رزم ایران، اول اینکه خلأ تصمیم و اقدام ایجاد خواهد شد و ایران قادر به پاسخ سنگین و گسترده نخواهد بود، دوم اینکه مداخله خارجی باعث تحریک گسلهای سیاسی و اجتماعی خواهد شد و با ایجاد آشوب فراگیر، طرح براندازی جمهوری اسلامی عملیاتی خواهد شد.
دشمن برای چنین روزی دههها تدارک و آمادگی ایجاد کرده بود؛ اما هر دو محاسبه دشمن به سرعت به شکست گرایید. با تدبیر فرمانده معظم کل قوا، سازمان رزم در کسری از ساعت، مجدداً احیاء و عملیات بیسابقه موشکی ایران کمتر از ۲۴ ساعت پس از تجاوز اسرائیل آغاز شد.
در فضای عمومی نیز نه تنها جنگ منجر به ایجاد آشوب و ناآرامی نشد؛ بلکه به عامل انسجام و اتحاد ملی زیر پرچم و حفظ موجودیت و تمامیت ارضی کشور تبدیل شد. رسواتر از همه در این پروژه شکستخورده، سفلگانی، چون پهلوی بودند که خیال کردند رژیم صهیونی میتواند برای آنها فرش قرمزی از خون ایرانیان پهن کند تا او با قدم زدن بر روی آن به پادشاهی برسد. حمایت از تجاوز این فرومایگان بیوطن به قدری مشمئز کننده بود که حتی مورد اعتراض بخش زیادی از مخالفان جمهوری اسلامی قرار گرفت که هنوز بهرهای از وجدان دارند.
سید مصطفی میرزاباقری برزی، کارشناس مسائل سیاسی، در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به بررسی نقش تاریخی حوزه علمیه در وضعیت امروز پس از تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران و حملات ایران به اسرائیل پرداخته که در ادامه می خوانیم:
در شرایطی که جبهه دشمن صراحتاً رهبران دینی به ویژه مقام معظم رهبری را تهدید میکند و جهان اسلام از شرق تا غرب در حال ابراز همبستگی با آرمانهای مقاومت است، حوزههای علمیه و مراجع عظام تقلید در برابر یک آزمون تاریخی قرار گرفتهاند، آزمونی که موفقیت در آن میتواند موجب احیای جایگاه تمدنی حوزهها در دنیای اسلام شود.
یکی از انتظارات جدی از مراجع تقلید و علمای بزرگوار قم و حوزههای علمیه، صدور بیانیههای دستهجمعی و هماهنگ در مواجهه با تحولات اخیر است. در روزگاری که کوچکترین تحرک رسانهای بهسرعت بازتاب مییابد، سکوت یا واکنشهای پراکنده نمیتواند پاسخگوی عطش فکری و عاطفی جامعه مؤمنین باشد.
صدای واحد مرجعیت میتواند روحیه ایمانی مردم را تقویت کرده، و تفسیر دینی از حوادث سیاسی و بینالمللی را در فضای عمومی برجسته سازد.
یکی از ظرفیتهای مغفول حوزههای علمیه، تولید رویدادهای رسانهای و آیینی با رنگوبوی مقاومت است. همانگونه که در دهههای اخیر، مراسم عزاداری اهلبیت (ع) از حالت سنتی به حرکتهای اجتماعی قدرتمند تبدیل شده، امروز نیز میتوان از همان الگو برای حضور پررنگ در عرصه اجتماعی بهره برد.
حرکتهایی همچون راهپیماییهای نمادین، تجمعات هدفمند، پویشهای مردمی و حتی عناصر نمادین مثل «پای برهنه آمدن در حمایت از مظلوم»، قدرت تولید رسانهای عظیمی دارند که حوزه میتواند آغازگر آن باشد.
رسانهها، بهعنوان یکی از ارکان اصلی شکلدهی به افکار عمومی، نقشی بیبدیل در روایتسازی سیاسی و اجتماعی ایفا میکنند. اما هنگامیکه این ابزار قدرتمند از بازتاب حقیقت فاصله گرفته و به خدمت اهداف سیاسی و ژئوپلیتیک درمیآید، روایتها به ابزاری برای دستکاری اذهان تبدیل میشوند. این یادداشت به بررسی دوگانگی آشکار در پوشش رسانهای بحرانهای ایران و آمریکا میپردازد و نشان میدهد چگونه این رویکرد، بخشی از یک پروژه هدفمند برای هدایت افکار عمومی است.
اغراق هدفمند: ایران در لبه پرتگاه؟
رسانههای غربی و برخی جریانهای داخلی همسو، کوچکترین ناآرامیها در ایران را بهگونهای بازتاب میدهند که گویی نظام سیاسی کشور در آستانه فروپاشی است. با انتخاب گزینشی تصاویر، تحلیلهای یکجانبه و برجستهسازی نقاط ضعف، تصویری مخدوش از ایران ارائه میشود که در آن هیچ نشانی از توانمندیهای ملی، همبستگی اجتماعی یا مقاومت مردمی در برابر اغتشاش به چشم نمیآید.
این بزرگنماییها دو هدف اصلی را دنبال میکنند: مشروعیتزدایی از نظام جمهوری اسلامی در عرصه جهانی و تزریق یأس و ناامیدی به جامعه ایرانی از طریق جنگ روانی. نتیجه این رویکرد، تلاش برای تضعیف انسجام ملی و تشدید فشارهای بینالمللی است.
سانسور و تخفیف: آشوبهای آمریکا، مسئلهای گذرا؟
در سوی دیگر، ناآرامیهای گسترده در کشورهای غربی بهویژه آمریکا، با رویکردی کاملاً متفاوت پوشش داده میشود. شورشهای خشونتآمیز، درگیریهای خیابانی با پلیس و اعزام گارد ملی به شهرهای آمریکا یا سانسور میشوند یا بهعنوان «چالشهای موقتی» و «مسائل محلی» تقلیل مییابند. پلیس آمریکا هم که مثل همیشه مظلوم است. رسانههای غربی با تمرکز بر توجیه شرایط و نمایش تلاشهای دولت برای مدیریت بحران، عمق وخامت اوضاع را پنهان میکنند. این در حالی است که کارشناسان برجسته غربی بهویژه پس از بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، هشدارهایی جدی درباره خطر جنگ داخلی، افزایش خشونتهای سیاسی، قطببندی اجتماعی و گرایش به اقتدارگرایی مطرح کردهاند.
تکرار پدیده شوم استفاده ابزاری از زنان با شعارهای آزادی خواهانه سالهای اخیر به لکه ننگی در کارنامه برخی رسانهها بدل شده است؛ ترفندی که رخدادهای تلخ انسانی را به ابزاری برای جنجالسازی و بهرهبرداری سیاسی تبدیل میکند و این روند که با سرعت سرسامآوری در شبکههای اجتماعی کلید میخورد، به وسیله برخی رسانهها (داخلی ناآگاهانه یا خارجی و مغرضانه) بازتولید میشود و پیش از روشن شدن حقیقت، روایتی مغرضانه را به افکار عمومی تحمیل میکند.
ماجرای قتل دختر اسلامشهری (و موارد مشابه آن) نمونهای تازه از این بازی کثیف است؛ پروندهای جنایی که در مراحل اولیه بررسی قضایی است، اما برخی رسانهها با تیترهای زهرآگین و روایتهای جهتدار، آن را به صحنه تسویهحسابهای سیاسی کشاندهاند.
تکرار حوادث چند سال اخیر با محوریت مرگ ناگهانی یک دختر کُرد، راهبرد شرمآوری است که در آن، تراژدی انسانی از بستر واقعی خود خارج و به خوراکی برای التهابآفرینی تبدیل میشود. این فرآیند، با شعارهای فریبندهای همچون «عدالتخواهی» یا «مطالبهگری» بزک میشود، اما در باطن جز تضعیف فرآیندهای حقوقی، تخریب اعتماد عمومی و ایجاد شکافهای اجتماعی حاصلی ندارد.
ماجرای مرگ ناگهانی دختر کُرد پیش تر این الگو را عیان کرد؛ جایی که برخی رسانهها بدون منتظر ماندن برای مشخص شدن حقیقت، روایتهایی بازنشر کردند که گویی از اتاق فکر رسانههای بیگانه تراوش کرده بود. این همسویی، چه از روی ناآگاهی باشد و چه خیانت، نتیجهای جز آشوب روانی و بیثباتی اجتماعی ندارد.
در دنیای امروز که اطلاعات به مثابه سرمایهای بیبدیل و قدرتی نرم شناخته میشود، جایی که توانایی دیدن بدون دیده شدن، یکی از کلیدیترین ارکان تسلط است، تحولات اخیر در عرصه اطلاعاتی غرب آسیا نشان از یک تغییر بنیادین و شاید سرنوشتساز در منازعات منطقهای دارد.
روایت ما از تورقوزآباد تا تلآویو، داستان تقابل معکوس و به نوعی «بازی وارونه» میان دو دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی است؛ تقابلی که فراتر از جنگهای مرسوم نظامی، عرصه را به میدان نبردهای سایبری، نفوذ اطلاعاتی و جنگ روایتها کشانده است.
شکست قلعهای نفوذناپذیر
رژیم صهیونیستی طی دههها، خود را به عنوان قلعهای نفوذناپذیر در حوزه اطلاعاتی معرفی کرده است. ساختارهای پیچیده و لایهلایه امنیت سایبری، شبکههای جاسوسی داخلی، و استفاده از فناوریهای پیشرفته، به شکلی طراحی شده بودند که هرگونه نفوذ را عملاً ناممکن کنند. این ساختار نه فقط برای دفاع از امنیت ملی که برای حفظ تصویر شکستناپذیری و سیاست بازدارندگی تلآویو حیاتی بود اما عملیات اخیر اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران نشان داد که این قلعه در واقعیتی شکنندهتر از آن چیزی است که تصور میشد. دسترسی به هزاران سند طبقهبندیشده و حساس از جمله اطلاعات مربوط به تأسیسات هستهای و پروژههای راهبردی رژیم صهیونیستی، نه تنها یک رخنه کوچک نیست بلکه یک ضربه راهبردی به بنیادهای امنیتی این رژیم محسوب میشود
از تورقوزآباد تا تلآویو؛ بازگشت به بازی شوهای اطلاعاتی
بنیامین نتانیاهو در سال ۲۰۱۸ با ادعایی بیاساس و خندهدار و بهرهبرداری از اسناد مثلا هستهای ضبط شده ایران، کوشید از طریق یک نمایش رسانهای جهانی علیه تهران اجماع ایجاد کند اما اکنون بازی کاملاً وارونه شده است. ایران با صبر و مدیریت هوشمندانه این اسناد را به دست آورده و برخلاف هیاهوی سیاسی نتانیاهو، عجلهای در اعلام آن نداشته است.
این رویکرد حاکی از بلوغ اطلاعاتی است که به جای جلب توجه زودگذر، به دنبال ایجاد یک اهرم فشار راهبردی بلندمدت است؛ موضوعی که بازی را وارد فاز جدیدی از تعادل قدرت در منطقه میکند
در سالروز رحلت معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره)، فرصتی یگانه فراهم آمده است تا از دریچهای ژرف و تأملبرانگیز به جایگاه بیبدیل رسانه در منظومه فکری ایشان نظر افکنیم؛ رسالتی که از نوار کاستهای ساده و ابتدایی دیروز، به کدهای پیچیده و جهانگیر دیجیتال امروز پیوسته و همچنان چراغ هدایت انقلاب فرهنگی و رسانهای ما را فروزان نگاه داشته است.
رسانه در گذر زمان، از صرفاً ابزاری برای انتقال پیام، به عرصهای پیچیده و چندبُعدی بدل شده است؛ میدانی که در آن تقابل ارادهها، بازتعریف هویتها و بازسازی ارزشها در گسترهای فراتر از مرزهای جغرافیایی رقم میخورد. امروز، در بستر فضای مجازی و شبکههای هوشمند دیجیتال، بازگشت به اندیشههای بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره)، نه تنها ضرورتی تاریخی بلکه ضرورتی راهبردی و تمدنی است تا دریابیم چگونه میتوان رسالت اصیل رسانه را در برابر هجمههای بیامان رسانهای نوین، به چراغی فروزان برای عدالت، حقیقت و اخلاق مبدل ساخت.
در اندیشه امام خمینی (ره)، رسانه نه یک ابزار خنثی، که آیینهای برای بازتاب حقیقت، اخلاق و عدالت بود. اگر دیروز نوار کاست، پیام انقلاب را از حنجره یک مرجع تبعیدی به گوش تودهها رساند، امروز کدهای دیجیتال، حامل همان رسالتاند؛ با ابعادی گستردهتر و مسئولیتهایی سنگینتر.
تقابل اخیر میان دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا، و ایلان ماسک، میلیاردر جنجالی و مدیرعامل تسلا و اسپیسایکس، صرفاً یک اختلاف شخصی یا رسانهای نیست. آنچه این روزها در فضای عمومی ایالات متحده در حال وقوع است، نمایش آشکاری از تضاد منافع، ارزشها و شیوههای اعمال قدرت در ساختار نخبگان آمریکایی است؛ تضادی که میتواند پیامدهایی فراتر از یک نزاع لفظی داشته باشد.
در گزارش اخیر روزنامه گاردین، ۱۰ سناریوی احتمالی برای اقدامات متقابل این دو چهره مطرح شده است؛ از فشارهای سیاسی و قضایی تا افشاگری رسانهای و اخلال در پروژههای فضایی. اما برای درک عمیقتر این تحولات، باید به ریشههای پنهانتر آن پرداخت.
دولتگرا در برابر پلتفرم محور
ترامپ، چهرهای برخاسته از جریان راست افراطی و ملیگرایانه، نماینده نگاهی محافظهکار و نوستالژیک به هویت آمریکایی است. او همچنان از ابزارهای سنتی قدرت بهره میگیرد: نهادهای دولتی، بدنه بوروکراتیک، ساختارهای حزبی و شبکه رسانهای راستگرا.
در نقطه مقابل، ماسک نماینده نسلی از نخبگان فناور است که قدرت خود را نه از دولت، بلکه از نوآوری، سرمایه دیجیتال و سلطه اطلاعاتی به دست آوردهاند. در دنیای او، پلتفرمها به جای پارلمانها نشستهاند و الگوریتمها جای سیاستگذاری سنتی را گرفتهاند.
در این نبرد، ترامپ میتواند با لغو قراردادهای دولتی، آغاز تحقیقات قضایی، و حتی تهدید به اخراج ماسک از خاک آمریکا، قدرت دولتی را به رخ بکشد. در مقابل، ماسک نیز با در اختیار داشتن پلتفرم رسانهای X (توئیتر سابق)، اختیاراتی در پروژههای ژئوپلیتیکی نظیر استارلینک، و حتی آگاهی از اسرار پشت پرده کمپینهای جمهوریخواهان، توانایی ضربه زدن به چهره سیاسی ترامپ را دارد.
شب تهران در سکوتی ژرف و جانگداز فرو رفته بود، گویی ماه نیز در اندوه مردم شریک شده و نورش را در غمی سنگین پنهان کرده بود. ستارگان آسمان، ناآرام و منتظر، نظارهگر بودند؛ منتظر عروج ستارهای که نهتنها ایران، بلکه تاریخ را با نور وجودش دگرگون ساخته بود. در آن لحظات، شهر نفس خود را حبس کرده بود و در دلهای مردم، طوفانی از اضطراب و امید در هم آمیخته بود. چشمان بیدار، اشکبار و امیدوار، به سوی آسمان دعای «امن یجیب» زمزمه میکردند و مساجد، مأمن دلهای شکستهای بود که برای سلامتی رهبرشان به درگاه الهی التجا میجستند. اما تقدیر، گویا ارادهای دیگر داشت.
ناگهان، گویی زمان از حرکت بازایستاد و قلب امت در سینهها متوقف شد. امام خمینی (ره)، آن روح سترگ انقلاب، آن یار وفادار محرومان و صخره استوار در برابر طاغوت، به ابدیت پیوست. او که با عزمی پولادین و قلبی سرشار از ایمان، راه روشن انقلاب را گشود، دیگر در میان مردم نبود. قلبش که عمری برای عدالت و حقیقت تپیده بود، از حرکت ایستاد، اما روحش در آسمانها جاودانه شد.
بیش از ۸۰ روز از استیضاح عبدالناصر همتی وزیر پیشین امور اقتصادی و دارایی، میگذرد؛ با این حال وزارتخانهای که نقشی کلیدی در راهبری سیاستهای مالی، تنظیم بازارها و هدایت منابع عمومی دارد، همچنان در وضعیت سرپرستی موقت اداره میشود و این استمرار فقدان مدیریتی، نه تنها پرسشهایی بنیادین در خصوص انسجام ساختاری دولت مسعود پزشکیان را به میان آورده، بلکه بر شکنندگی ظرفیت اجرایی کشور در شرایط بحرانآلود کنونی دلالت دارد.
در مقطع کنونی که اقتصاد ایران با انبوهی از چالشهای مزمن و فزاینده، چون تورم، نوسانات ارزی، تحریمهای پیچیده بینالمللی و کسریهای بودجهای مستمر مواجه است، فقدان رأس مدیریتی در وزارت اقتصاد صرفاً یک نقیصه ساختاری نیست؛ بلکه پدیدهای است که پیامدهای مستقیم بر پایداری نظام تصمیمگیری، اعتماد عمومی، و افق پیشروی اقتصاد ملی دارد.
از منظر مفهومی، وزارت امور اقتصادی و دارایی باید تجسم نهادی انسجام، ثبات و هماهنگی در سطوح کلان حاکمیتی باشد. اما تداوم وضعیت سرپرستی، نوعی خلأ تصمیمگیری به همراه دارد که قابلیتهای نهادی این وزارتخانه را در عرصههای تنظیمگری، اصلاحات ساختاری و سیاستگذاری مؤثر به طرز محسوسی تضعیف کرده است.
با نگاهی ژرفتر به زمینههای ایجاد این وضعیت، میتوان دریافت که تأخیر در معرفی وزیر جدید ناشی از برآیند پیچیدهای از تلاطمهای سیاسی، ناکارآمدی در فرآیند اجماعسازی دروندولتی و نارسایی ساختارهای انتصابی است. تحلیلهای سیاسی، استیضاح وزیر پیشین را نه تنها اقدامی فنی یا عملکردی، بلکه بخشی از منازعهای جناحی و فشارهای بیرونی برای بازتعریف موازنههای قدرت در دولت تلقی میکنند.
صبح امروز (۳۰ اردیبهشت) در مراسم بزرگداشت رئیسجمهور شهید آیتالله سیدابراهیم رئیسی، رهبر معظم انقلاب اسلامی با بیانی شفاف، چند محور کلیدی در حوزه سیاست خارجی را مطرح کردند که نهتنها یادآور مشی دولت سیزدهم در تعامل با جهان بود، بلکه نشانهای روشن از استمرار یک رویکرد راهبردی در آینده کشور بهشمار میرود.
این سخنان، در عین آنکه پاسداشت مقام شهید رئیسی بود، حاوی پیامهای دقیقی به داخل و خارج از کشور بود. آنچه در ادامه میآید، مروری تحلیلی است بر مهمترین محورهای این بیانات:
تثبیت سیاست «عدم مذاکره مستقیم» با آمریکا
رهبر انقلاب با یادآوری صریح موضع شهید رئیسی در اولین مصاحبه تلویزیونیاش مبنی بر «عدم مذاکره مستقیم با آمریکا»، تأکید کردند که این راهبرد، برخاسته از یک تحلیل عمیق از ماهیت رفتار آمریکا است. ایشان تصریح کردند که در دولت سیزدهم، تنها مذاکرات غیرمستقیم انجام شد و آن هم بدون دستیابی به نتیجه.
این سخنان در واقع، پاسخی روشن به برخی جریانهای داخلی است که بار دیگر زمزمههای مذاکره مستقیم را مطرح میکنند. به بیان دیگر، رهبر انقلاب با تثبیت این خط قرمز، جهت قطبنمای سیاست خارجی کشور را مشخص ساختند.
رهبر معظم انقلاب صبح امروز -۳۰ اردیبهشتماه- در مراسم بزرگداشت رئیسجمهور فقید، شهید آیتالله رئیسی، با قاطعیت فرمودند: «غنیسازی حق مسلم ایران است و کسی منتظر اجازه غرب نیست.»
این سخنان کوبنده، نهتنها زیادهخواهیهای آمریکا و غرب را به چالش کشید، بلکه بار دیگر اقتدار دیپلماتیک و استقلال ایران را در برابر فشارهای جهانی به نمایش گذاشت.
ایران، پرچمدار استقلال در برابر زیادهخواهی غرب
سخنان امروز آیتالله خامنهای که در گرامیداشت فداکاریهای رئیسجمهور فقید و «شهدای خدمت» بیان شد، پیامی روشن به جهانیان ارسال کرد: جمهوری اسلامی ایران سیاستهای خود را نه بر اساس فشارهای خارجی، بلکه بر پایه منافع ملی و استقلال سیاسی تنظیم میکند.
ایشان با رد ادعای گستاخانه غرب مبنی بر «اجازه ندادن به غنیسازی ایران» و تأکید بر اینکه «کسی منتظر اجازه این و آن نیست»، خط بطلانی بر تلاشهای آمریکا و متحدانش برای مهار پیشرفت علمی ایران کشیدند. همچنین، با اشاره به بیثمر بودن مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا و اصرار واشنگتن بر مذاکره مستقیم، نشان دادند که ایران با تکیه بر توان داخلی و سیاستهای مستقل، دست برتر را در میدان دیپلماسی جهانی حفظ کرده است.
استقلال استراتژیک ایران در برنامه هستهای
اظهارات رهبر معظم انقلاب بار دیگر بر این حقیقت تأکید داشت که برنامه هستهای ایران به ویژه غنیسازی، نمادی از خودکفایی علمی و اقتدار کشور است.
وقتی ایشان فرمودند «اینکه بگویند ما به ایران اجازهی غنیسازی نمیدهیم، این غلط زیادی است»، این موضع نه تنها دفاع از حق قانونی ایران در چارچوب معاهده NPT بود، بلکه نشانهای از ارادهای بود که تسلیم زیادهخواهیهای خارجی نخواهد شد. برنامه هستهای ایران، که تحت نظارت دقیق آژانس بینالمللی انرژی اتمی پیش میرود، ابزاری برای حفظ استقلال و پیشرفت در برابر هژمونی غرب است.
سفر اخیر «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا به عربستان، امارات و قطر، نمایش پرهیاهویی از سیاستهای ضدایرانی بود که نه تنها ایران را بهعنوان تهدیدی ساختگی برجسته کرد، بلکه وابستگی سران عرب به واشنگتن را عریانتر ساخت. گزارش «واشنگتنپست» نشان میدهد ترامپ طی این سفر ۷۸ بار نام ایران را تکرار کرد و ۴۸ دقیقه از سخنرانیهایش را به ایران اختصاص داد؛ اما این اقدام تا چه اندازه حسابشده بود و تا چه اندازه نتیجه عکس داشت؟
دشمنسازی یا توهمسازی؟ ترامپ با تکرار نام ایران به دنبال تثبیت روایتی از «تهدید ایران» بود؛ روایتی که پایهاش نه بر واقعیت، بلکه بر هراسافکنی و فروش امنیت استوار بود. او تلاش کرد تا سران عرب را به این باور برساند که ایران، دشمنی بزرگ است؛ درحالیکه این اقدام، بیشتر به نمایشی برای پررنگ کردن جایگاه آمریکا و مشروعیتبخشی به فروش تسلیحات شباهت داشت.
معاملهگری تسلیحاتی به قیمت بیثباتی: ترامپ با استفاده از استراتژی ایرانهراسی، قراردادی چند تریلیون دلاری برای فروش تسلیحات با عربستان، قطر و امارات منعقد کرد. او به شکلی هدفمند، ایران را بهعنوان «عنصر تهدیدزا» معرفی کرد تا این قراردادها را توجیه کند؛ اما این سیاست، تنها به افزایش تنشها و بیثباتی منطقه انجامید.
رسانهسازی بحران؛ سیاستی که نتیجه معکوس داد: ترامپ با تمرکز بر ایران، درواقع تلاش کرد تا نگاه افکار عمومی عرب را از بحرانهای داخلی و مشروعیتزدایی از رژیمهای سرکوبگر منحرف کند. او دشمنی خارجی ساخت تا مردم منطقه بهجای مقاومت، دچار توهم ترس از ایران شوند؛ اما این تلاش نیز نتیجه معکوس داد و بیشازپیش ایران را بهعنوان قدرتی مستقل و مقاوم مطرح کرد.
در سال ۱۳۵۶ «جیمی کارتر» رئیسجمهور وقت آمریکا در سفری به تهران، محمدرضا پهلوی را «محبوب مردم» خواند و ایران را «جزیره ثبات» در خاورمیانه پرآشوب نامید.
این تعریفها که در ظاهر نشانه حمایت بیچونوچرای آمریکا از متحد کلیدیاش بود، تنها دو سال بعد با انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ رنگ باخت. امروزدر سال ۲۰۲۵، شاهد حمایتهای پررنگ دونالد ترامپ، رئیسجمهور جدید آمریکا از محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی هستیم و این حمایتها که مصداق ضربالمثل «هندونه زیر بغل گذاشتن» تعبیر میشود، شباهتهای عجیبی به گذشته دارد. اما آیا تاریخ در حال تکرار است؟ این تحلیل به بررسی شباهتها، تفاوتها و پیامدهای این روابط میپردازد.
ریشههای تاریخی: چرا آمریکا از پهلوی حمایت کرد؟
در دهه ۵۰ شمسی (۱۹۷۰ میلادی) ایران تحت حاکمیت پهلوی یکی از ستونهای استراتژی آمریکا در خاورمیانه بود. دکترین نیکسون به ایران و عربستان نقش «پلیس منطقه» داده بود تا در برابر نفوذ شوروی و بیثباتی خاورمیانه ایستادگی کنند. ایران با درآمدهای نفتی هنگفت، ارتش مجهز و برنامههای مدرنیزاسیون ظاهری مثل انقلاب سفید، به نظر میرسید که باثبات و قابل اعتماد است، اما زیر این پوسته، نارضایتیهای عمیق مذهبی، اقتصادی و سیاسی توسط مردم ایران در حال جوشش بود.
کارتر با وجود شعارهای دهن پرکُن حقوق بشریاش، چشم بر سرکوبهای ساواک و شکاف میان رژیم و مردم بست و نتیجه انقلابی شد که نه تنها رژیم پهلوی، بلکه کل معادلات ژئوپلیتیکی منطقه را زیر و رو کرد.
در دنیای معاصر، که تحول دیجیتال به یکی از ارکان اصلی تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تبدیل شده است، روابط عمومی با چالشهایی پیچیده و چندوجهی روبهروست که هر یک میتواند بر هویت و کارکرد این حوزه تأثیرات عمیق و پایدار برجای بگذارد. روز روابط عمومی، ۲۷ اردیبهشت، فرصتی است برای تحلیل جایگاه این حرفه در دنیای پرشتاب و پیچیده امروز و ارزیابی دقیق چالشهای آن در تقاطع دو جهان سنتی و دیجیتال. در این فضا، روابط عمومی باید بهطور همزمان از مزایای هر دو رویکرد بهرهبرداری کند، در حالیکه در عین حال از تهدیدات و خطرات احتمالی هرکدام نیز آگاه باشد.
روابط عمومی سنتی، با اتکای به ابزارهایی همچون رسانههای چاپی، کنفرانسهای خبری و بیانیههای مطبوعاتی، توانسته است نقش کلیدی در تثبیت هویت سازمانها و برقراری ارتباطات بلندمدت ایفا کند. این ابزارها از منظر ثبات و استحکام پیامها، در حفظ اعتبار برند و سازمانها نقشی حیاتی دارند. اما در مقابل، این روشها در برابر سرعت بیسابقه تحولات دیجیتال و حجم عظیم اطلاعات در فضای آنلاین بهشدت محدود هستند. رسانههای دیجیتال و شبکههای اجتماعی، با قدرتی بینظیر در انتشار سریع اطلاعات، این امکان را فراهم کردهاند که روابط عمومی در مواجهه با بحرانها و تحولات آنی، واکنشهای سریع و مؤثری نشان دهد. این ویژگیها اگرچه در مواقع بحرانی حائز اهمیتاند، اما ممکن است موجب تحریف اطلاعات، انتشار اخبار جعلی و حتی تشدید بحرانهای جدید شوند.
در دنیای معاصر، که تحول دیجیتال به یکی از ارکان اصلی تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تبدیل شده است، روابط عمومی با چالشهایی پیچیده و چندوجهی روبهروست که هر یک میتواند بر هویت و کارکرد این حوزه تأثیرات عمیق و پایدار برجای بگذارد. روز روابط عمومی، ۲۷ اردیبهشت، فرصتی است برای تحلیل جایگاه این حرفه در دنیای پرشتاب و پیچیده امروز و ارزیابی دقیق چالشهای آن در تقاطع دو جهان سنتی و دیجیتال. در این فضا، روابط عمومی باید بهطور همزمان از مزایای هر دو رویکرد بهرهبرداری کند، در حالیکه در عین حال از تهدیدات و خطرات احتمالی هرکدام نیز آگاه باشد.
روابط عمومی سنتی، با اتکای به ابزارهایی همچون رسانههای چاپی، کنفرانسهای خبری و بیانیههای مطبوعاتی، توانسته است نقش کلیدی در تثبیت هویت سازمانها و برقراری ارتباطات بلندمدت ایفا کند. این ابزارها از منظر ثبات و استحکام پیامها، در حفظ اعتبار برند و سازمانها نقشی حیاتی دارند. اما در مقابل، این روشها در برابر سرعت بیسابقه تحولات دیجیتال و حجم عظیم اطلاعات در فضای آنلاین بهشدت محدود هستند. رسانههای دیجیتال و شبکههای اجتماعی، با قدرتی بینظیر در انتشار سریع اطلاعات، این امکان را فراهم کردهاند که روابط عمومی در مواجهه با بحرانها و تحولات آنی، واکنشهای سریع و مؤثری نشان دهد. این ویژگیها اگرچه در مواقع بحرانی حائز اهمیتاند، اما ممکن است موجب تحریف اطلاعات، انتشار اخبار جعلی و حتی تشدید بحرانهای جدید شوند.
اول بهار هنگام شکوفه زدن گل های بهاری است و با آمدن فصل گل و شکوفه دل های بهاری به یاد گل های بهاری می افتد که در اوج زیبایی پرپر شدند!
وقتی همه گل ها جوانه می زنند، عده ای به سراغ گل هایشان در دل خاک می روند. همه گل ها سر از خاک در آوردند، اما گل های ما هنوز در زیر خاک ها پنهانند.
هنوز مادرانی به دنبال گل هایشان هستند و هنوز صدای انتظار از وجودشان می آید! هنوز کمر خمیده پدری که سالهاست جوانش را ندیده و حتی سنگ یادبودی نیز ندارد صاف نشده است.
ماه رمضان هم از راه رسید و همه آفریدههای خدا را به ضیافت عشق و عشقبازی با معبود دعوت کرد.
سفره ای که به وسعت بخشندگی خداست، پهن شده و من تو اگه لایق باشیم، دعوت صاحبخانه را لبیک میگیم و ریزهخوار این خان پر نعمت الهی میشیم.
میگن میهمان حبیب خداست و چه لذتی بیش از اینکه دوست و همنشین خالقت باشی، معبودی که عاشق بنده هاشه و نعمتهاشو براشون تمام و کمال سر سفره میاره.
تا که باشیم و چه باشیم و...
« گــــر گـــدا کاهل بُوَد *** تقصیر صاحبخانه چیست؟ »
رمضان یک تحول، تحولی از خویش به او، از منیّت به آدمیت، از بیقیدی به مسئولیت، مسئولیت انسان شدن، خدایی شدن، آسمانی شدن، پیدا کردن گمشدههای درون، گمشدههایی که اگر بشناسیمشون و پیداشون کنیم واژه اشرف مخلوقات را درک کردیم و فهمیدیم
ششم آذر سال ۱۳۲۲ رؤسای جمهور سه کشور فاتح جنگ جهانی دوم وارد خاک ایران شده و یکی از کنفرانسهای چندگانهشان را در تهران برگزار کردند. در این کنفرانس چهار روزه «فرانکلین روزولت» رئیسجمهور آمریکا، «وینستون چرچیل» نخستوزیر انگلیس و «ژوزف استالین» رهبر اتحاد جماهیر شوروی درباره وضعیت جهان بعد از جنگ جهانی دوم صحبت کردند.
غمانگیزترین خاطره تلخ باقی مانده از این کنفرانس برای مردم ایران، بیاطلاعی محمدرضا پهلوی، شاه وقت ایران از برگزاری این نشست در کشورش بود. او که در پی اخراج پدرش رضا شاه از ایران در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ با حمایت انگلستان بر تخت پادشاهی نشست تا لحظه ورود روسای وقت روسیه، آمریکا و انگلیس به ایران کلا از ماجرا بیاطلاع بود.
ایران در آن زمان همچنان در اشغال قوای متفقین بود. نیروهای شوروی در آذربایجان و نظامیان انگلیسی در اطراف تهران حضور داشتند. سوم شهریور ۱۳۲۰، قوای متفقین برای نجات شوروی از پیشروی آلمانها به این بهانه که “ایران در مقابل متفقین و درخواستهای آنان سیاست مبهمی در پیش گرفته و در اخراج عمال آلمان اقدامی نکرده” به خاک این کشور حمله کردند. حرکت آنها در آن زمان به سمت تهران موجب شد تا رضاشاه روز ۲۵ شهریور از سلطنت استعفا دهد.
علت تشکیل این کنفرانس در تهران به پیشنهاد استالین رهبر شوروی بود و ملاقات نیز در محل سفارت شوروی برگزار شد. در روز ورود رهبران متفقین، علی سهیلی نخستوزیر وقت ایران در جریان سفر این سه نفر قرار داده شد و وی نیز خبر حضور آنها را به سمع محمدرضا پهلوی که بعد از تبعید پدرش به سلطنت رسیده بود، میدهد. محمدرضاشاه نیز برای شرکت در کنفرانس ناگزیر شد به محل سفارت برود، اما در جریان کنفرانس، چرچیل و روزولت حاضر نشدند به دیدار شاه بروند و با وی تنها در محل سفارت دیدار کردند.
تو متولد شدى، ولی نخست دستهایت به دنیا آمدند. دستهایت که پیش از تولد تو در تمام هستی زبانزد بودهاند. دستهایت که دست استغاثه تمام عالم به سوی آنهاست. دستهایت که تاریخ را ساختهاند... خدا نخست دستهایت را آفرید.
به آن دستهای توفانی عاشقانه نگاه کرد و گفت: «این دستها بهترین دستهای عالمند» آنگاه تمام افلاک در برابر دستهایت به سجده افتادند. تمام فرشتگان بر دستهایت بوسه زدند و خدا گفت: «برای این دستها مردی خواهم آفرید که نامش را در آسمانها دست به دست خواهند برد» و خدا تو را آفرید، برای آن دستهای بیبدیل ...دستهای معجزهگر...
دستهایت را دوست میدارم که با دستهای خدا نسبت دارند و از ازل با ثارالله بیعت کردهاند؛ دستهایی که تنها برای حمایت از آفتاب به زمین آمدهاند برای آنکه پسر خورشید روی زمین باشند.
از تو تنها به همین دستها کفایت میکنیم و گرههای کور روزگارمان را به آستانه مهر این دستها میآوریم تا گشوده شوند. تا نمکگیر شویم، تا از نو ایمان بیاوریم به تو، به عشقی که تو را اینگونه شهره عالم کرد، و به خدایی که این عشق را آفرید.
فرشته ها گوش به رنگ صدای تو هستند!
زمین و زمان، سرشار از انتظاری دلنشینند!
آسمانیان لحظه ای نگاه از خاک بر نمی دارند.
پیامبر (ص) تبسّم بر لب، لحظه موعود را به شوق ایستاده و امیرمومنان علی علیه السلام ، لحظه شمار در آغوش فشردن توست!
مدینه دوباره محور توجّه است. هر لحظه که می گذرد، التهاب بیشتر می شود و انتظار، شیرین تر! و ناگهان
پیامبر (ص) قنداقه نور دیدهاش را در آغوش گرفته و نگاه از ماه رخسارش بر نمی دارد! برازنده نام این طفل چیست؟
جبرئیل خواهد آمد! باید منتظر بود؛ منتظر اراده خداوند.
و حسین علیه السلام انتخاب مخصوص پروردگار است.
ملت ها همواره در بایگانی خاطرات خود روزهایی را به یادگار دارند که تداعی گر لحظات تلخ و شیرین برای آنهاست.
این لحظات که به منزله تندیسی از علقه و عقده ها، یک واقعه است در برخی موارد به عنوان یک رویداد ملی ثبت می شوند و درگذر ایام، زاد روز این وقایع یادآور آن لحظات تلخ و شیرین خواهد شد. در این گذر، اما ثبت این وقایع نشان از واقعیتی مهم نیز دارد و آن تبیین اندیشه یک ملت نسبت به یک شخص، واقعه و یا اندیشه است.
۲۶ دی ماه نیز در شمار همین وقایع قرار می گیرد، چرا که تندیسی است از ظهور یک عزم ملی برای تحقق یک دغدغه ملی.آنگاه که دیکتاتور ایران پله های هواپیما را یک به یک می پیمود تا به خیال خود عازم دیاری شود که وی از سال ها قبل رخت آن سامان را بر تن پوشانیده و دل در گرو ساکنان و صاحب منصبان آن بسته بود، اوج نفرت از حضور و نهایت لذت از خروج او در هرگام از قدم هایش هویدا بود و البته خوشتر از آن، به ثمر نشستن اراده ای ملی بود که این مهم را سبب شد.