یادش بخیر قدیمها که بیکلاس بودیم بیشتر دور هم بودیم و چقدر خوش میگذشت و هر چقدر باکلاستر میشیم از همدیگه دورتر میشیم !!!!
یادمه قدیمها که بیکلاس بودیم و موبایل و تلفن نبود و واسه رفت و آمد وسیله شخصی نبود، همیشه خانهها تمیز بود و آماده پذیرایی از مهمان و وقتی کلون در خانه در هر زمانی به صدا در میامد خوشحال میشدیم؛ چون مهمان میومد.
گازهای فردار و ماکروفر و ... نبود و از فست فود خبری نبود، ولی همیشه بوی خوش غذا مثل آبگوشت و دمپختک و .زار میشد اخه چون بیکلاس بودیم
و هر چند تا مهمان هم که میامد همان غذای موجود را دور هم میخوردیم و خیلی خوش میگذشت.
تازه چون بی کلاس بودیم میز نهار خوری و مبل هم نداشتیم و روی زمین و چهار زانو کنار هم می نشستیم و میگفتیم و میخندیدیم و با دل زندگی میکردیم!
امروز که فکر میکنم چقدر بی کلاسی زیبا بود!
اخه از وقتی که با کلاس شدیم و اشپزخانه ها باز (open) شدند و میز نهار خوری و مبل داریم و تازه واسه رفت و امد همگی ماشین داریم و هم تو خانه تلفن داریم و هم اخرین مدل تلفن همراه داریم و خلاصه کلی کلاسهای دیگه مثل بخار پز و انواع زود پز و ........داریم؛ ولی دیگه امد وشد نداریم !
چون خیلی با کلاس شدیم !
تازه هر از چند گاهی هم که دور هم جمع میشیم، کلا درگیر کلاسیم و از صفا و صمیمیت و دل و از همه مهمتر سادگی خبری نیست !
لعنت بر این کلاس ها که ما ادمها را اینقدر از هم دور کرده و آنقدر اسیر کلاسیم که خیلی وقتها خودمان را فراموش میکنیم!
کاش کلاس توی مهربان بودن و عشق ورزیدن و با دل زندگی کردن بود !