باز هم عرفه، با همه راز و رمزهایش از راه رسید. روزى پر از شور و شیدایى و شناخت؛ روز خوشه چینى بندگان از پهن دشت معرفت الهى؛ روزى که نگاه قلب ها، بیش از همیشه به آسمان است؛ روز چشمه اى بارانى و نیازهاى آسمانى.
آرى، عرفه، روز بازگشت عارفانه است از کجراهه گمراهى و تاریکى، به شاهراه هدایت و نور...
زانو بزن! اینجا آستان خاکساریست، اینجا بلندمرتبه ترین نقطه تعالی انسان است. این سجدهگاه، این خاک، این صحرا، صحرای عرفات است و تو حاجی کعبه شوق.
عاشقتر از همیشه آمده ای به عرفات شوق، به عرفات عشق، به عرفات بندگی؛ در صحرایی که مجنون ترین مجنون ها لیلای نفس را وارهانیده اند و در پی جنون خویش لیلای بندگی را وادی به وادی، واحه به واحه جستجو می کنند.
این صحرا، صحرای عرفات است که صحرای محشر است و تو در میان عاشقان، به پایکوبی و دست افشانی پرداخته ای در سجده های شوق، در سجدههای بندگی و دلدادگی؛ عیدتان مبارک!
عرفه، عید بخشایش است، روز کشیدن خط بطلان بر هر آنچه سیاهی است در درون انسان در قلب انسان. روز بستن هر چه دریچه رو به ویرانی است؛ ویرانی روح، ویرانی نفس. روز بازکردن هر چه پنجره است؛ پنجره هایی که جز به نور باز نمی شوند.
این صحرا نقطه آغاز است برای روح و دلی که به جز خدا، هیچ معبودی را برنمی تابد و سر بر آستان بندگی هیچ ناخدایی نمی ساید و تنها خداوند را به پرستش لب می گشاید.
این صحرا، صحرای شوق است و این روز، روز تحولی در زندگی، روز اول آفرینش عشق.
عرفات را می شناسی؛ از همان دقیقه ای که مُحرم دیدار معشوق شدی، از همان سپیدهای که خویشتن را در حوله سپید احرام پیچیده ای تا در تلألو نور محض، به درگاه خدایت اظهار بندگی کنی و حالا که در عرفات، در روز عرفه، سر بر آستان نیایش گذاشته ای، میفهمی بندگی یعنی: "لا اله الاّ اللّه"