قطر در سالهای اخیر کوشیده بود خود را بهعنوان یک «بازیگر میانهرو» معرفی کند که با آمریکا و غرب روابط نزدیک و دوستانه دارد، در روندهای منطقهای نقش میانجی ایفا میکند و از طریق میزبانی بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه، امنیتش را تضمین کرده است؛ اما همین کشور، حالا شاهد نقض آشکار حاکمیت ملی خود توسط تلآویو است- حملهای که بدون چراغ سبز واشنگتن قطعا و یقینا امکانپذیر نبوده و نیست.
این تحول، فقط یک حمله موشکی یا پهپادی نبود؛ بلکه پیامی راهبردی به کل خاورمیانه بود و اینکه هیچیک از دولتهای عربی حتی نزدیکترین و رفیقترین متحدان آمریکا از گزند تهدیدات صهیونیستها در امان نیستند.
از این منظر، دوحه نه صرفا یک «هدف نظامی»، بلکه یک «نماد سیاسی» بود که قرار است شکست نظریه «سپر امنیتی سازش» را بهروشنی آشکار کند.
۱. شکست نظریه «سپر امنیتی سازش»
یکی از اصلیترین مبانی سیاست خارجی برخی دولتهای عربی طی دو دهه اخیر، اتکا به «همکاری راهبردی با آمریکا» و «نزدیکی به رژیم صهیونیستی» برای تضمین امنیت ملی بوده که قطر یکی از روشنترین مصادیق این راهبرد بود که شامل میزبانی پایگاه هوایی العُدید، همکاری اطلاعاتی و امنیتی گسترده با غرب و ایفای نقش میانجی در پروندههای منطقهای میشد.
اما حمله اخیر نشان داد این «چتر امنیتی» چیزی جز یک توهم نیست و حتی کشوری، چون قطر که تا حد زیادی از درگیری مستقیم با رژیم صهیونسیتی پرهیز کرده و خود را شریک واشنگتن معرفی کرده، باز هم هدف قرار گرفت.
واقعیت این است که در محاسبات تلآویو، هیچ سطحی از سازش و همکاری، مصونیت نمیآورد.
نتانیاهو ادعا کرد که عملیات علیه دوحه «تصمیمی مستقل» بوده! اما آیا واقعا کسی باور میکند نخستوزیر رژیم صهیونسیتی بدون چراغ سبز کاخ سفید جرئت کند به کشوری حمله کند که مهمترین پایگاه هوایی آمریکا در منطقه را در خاک خود جای داده است؟ این حمله نه تنها نشان داد «امنیت در سایه سازش» یک سراب است بلکه پرده از وابستگی و ضعف کشورهای متکی به آمریکا برداشت.