ایران امروز در یکی از حساسترین و چندلایهترین مقاطع تاریخی خود قرار گرفته و ملت بصیر ایران، با تکیه بر حافظه جمعی غنی، به خوبی میداند که پروژههای «بیثباتسازی از درون» همواره در دستور کار دشمنان قرار داشته و بارها تکرار شده است.
حماسه ۹ دی ۱۳۸۸ فراتر از یک رویداد تقویمی، نقطه عطفی بود که برای میلیونها ایرانی، مرز روشن میان «مطالبهگری مشروع مردمی» و «پروژه سازمانیافته براندازی» را ترسیم کرد؛ روزی که اثبات شد خیابان لزوما صدای اصیل ملت نیست و میتواند به ابزاری برای اجرای سناریوهای خارجی تبدیل شود.
اکنون و ماهها پس از پایان جنگ ۱۲ روزه که با ایستادگی مقتدرانه جمهوری اسلامی به آتشبسی تحمیلی به دشمن ختم شد، همزمان با تشدید تحریمهای ظالمانه و اوجگیری جنگ شناختی، همان الگوی کهنه بار دیگر فعال شده است، الگویی که نه با حمله مستقیم نظامی بلکه از مسیر امیدزدایی، تضعیف اعتماد عمومی و برانگیختن خشمهای فروخورده پیش میرود.
۹ دی در این برهه، نه صرفا یک خاطره سیاسی، بلکه راهبردی عملی و جاودان برای عبور از بحران است که یادآوری میکند دشمن ممکن است ابزار و چهره عوض کند، اما آرمان بیثبات کردن ایران از درون، هرگز تغییر نمیکند.
جنگ اخیر؛ انتقال جبهه از نظامی به روانی و اقتصادی
جنگ ۱۲ روزه اخیر با پاسخ کوبنده و بازدارنده ایران به تجاوز رژیم صهیونیستی و حامیانش پایان یافت، اما دشمن در نظر دارد شکست نظامی خود را با انتقال میدان نبرد به عرصه ذهن، معیشت و روایتها جبران کند.
تلاطمهای ارزی هدفمند، جهش قیمتها، اختلالهای برنامهریزیشده در زنجیره تأمین و سیل اخبار جعلی و شایعات، همه اجزای یک پازل واحد هستند و آن خلق «احساس شکنندگی فراگیر» در جامعه است؛ وضعیتی که کوچکترین فشار خارجی را به بحران ادراکی و اجتماعی تبدیل میکند.
تجربههای تاریخی نشان میدهد دشمن دقیقاً این لحظات گذار را شکار میکند، نه در اوج اقتدار ملی و نه در دل درگیری مستقیم، بلکه درست وقتی زخمهای نبرد هنوز تازه است. شباهت نفسگیر شرایط کنونی با فتنه ۸۸ نیز در همین نقطه نهفته است، یعنی فشارهای معیشتی سنگین، فضای سیاسی پرابهام و تبلیغ مداوم این پیام که «تنها راه باقیمانده، نزول به خیابان است».